نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

آرامش طوفانی!

  

 

 

         طلــــــــــــــــوع می کند آن آفتاب پنهانی       ز سمت مشـــــــرق جغرافیــــــای عــــــرفانی

         دوبـاره پلک دلم می پرد نشانه چیست؟       شنیده ام که می آید کســـــی بـــه مهمـانی

         کسی که برتر است از هــــــزار بــار بهار        کسی، شگفت کسی آن چنان که می دانی

         کسی که نقطه آغاز هر چه پــرواز است        تویی که در سفر عشق خـــط پــــایــــانــــــی

         تــویی بهانه آن ابــــــرها کـــه می گریند        بیا که صاف شود این هوای بـــــــــــــــــارانــی

         کنــــار نــــــام تو لنگر گرفت کشتـی من        بیـا که یاد تــو آرامشی است طــــــــــــوفانـی

زنده یاد قیصر امین پور

آنچه در مورد ناصر حجازی به مردم نگفتند

حجازی اسطوره ی دودی !!!

یک - «سیگار دروازه ورود به اعتیاد است و ناصر حجازی بر اثر کشیدن سیگار فوت کرد و این امر باید برای جوانان بیان شود.» جملات فوق را دکتر ارسلان داداشی، معاون دانشگاه علوم پزشکی گیلان بیان می کند. [لینک]

همچنین دکتر محمد رضا مسجدی، رئیس جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات، که دارای فوق تخصص ریه است، با ابراز تأثر و تأسف از مرگ زود هنگام ناصر حجازی، چنین می گوید:«ناصر حجازی به علت ابتلا به سرطان ریه، که آن هم ناشی از مصرف طولانی مدت سیگار بود، جان خود را از دست داد.» [لینک]

ورزش کار الگوی سلامت و نشاط است و اسطوره ورزشی کسی است که رفتار و سلوکش الگوی پاک و سلامت زیستن باشد. اکنون از کسانی که با اغراض و امراض سیاسی ناصر حجازی را الگو معرفی می کنند، باید پرسید چگونه فردی را که – در خوش بینانه ترین فرض – بر اثر کثرت استعمال دخانیات (بخوانید دود) فوت کرده است، با ساده لوحی تمام به عنوان یک اسطوره ورزشی معرفی می کنید؟

 

 

دو - پرویز برومند را همه ما به خاطر داریم. دروازبان خوش آتیه ای که در دوره ای حمیدرضا بابایی و در دوره ای دیگر هادی طباطبائی را نیمکت نشین کرد و لباس تیم ملی را نیز بر تن کرد تا همگان براین باور باشند که جانشین قابل اتکایی برای عابدزاده پا به عرصه ظهور گذاشته است. اما این دروازه بان خوش استعداد قربانی تهمت ناروای ناصر حجازی گردید. بازی استقلال – سایپا که منجر به برکناری حجازی گردید، خیلی زود معروف شد. حجازی مدتی بود که با بازی بد تیمش و نتایج بدترش همه را نگران کرده بود. زمزمه های برکناری او به گوش می رسید. قبل از بازی با سایپا شایع شده بود که آخرین مهلت حجازی همین بازی است. حجازی بازی 1-3 برده را 3-4 باخت و سپس در کمال ناباوری و بدون هیچ دلیل منطقی، بازیکنان و از جمله پرویز برومند را به کم کاری و بی شرفی متهم کرد. در این فوتبال درندشت هیچ دیاری پیدا نشد تا یقه حجازی را به خاطر این تهمت ناروا بگیرد و نابودی برومند از همان لحظه کلید خورد. البته مرحوم حجازی فقط این یک بار نبود که ضعف هایش را با تهمت زدن به دیگران مخفی می کرد! پرویز برومند در زمان حیات حجازی می گوید:«در این رابطه فقط می‌توانم بگویم آبرویم را بیش از هر چیز دیگری دوست داشتم و دارم. همان‌طور که ناصر حجازی آبروی خود را دوست دارد. من حیثیت و آبرویم را بیش از فتح‌الله زاده‌ها، حجازی‌ها و هر آدم دیگری دوست دارم. در فوتبال ممکن است هزار اتفاق بیفتد. برای آن مسابقه من مصدوم بودم. مچ پایم خراب بود و قرار نبود بازی کنم. اما خود ناصرخان از من خواست و گفت باید بازی کنی. با مچ پای باد کرده درون دروازه رفتم. دکتر نوروزی خودش من را برای بازی آماده کرد و می‌توانید از او بپرسید. اگر به خاطر داشته باشید در آن بازی لباس خودم را هم نپوشیده بودم و دستکش بابایی و لباس یحیوی را گرفته و درون دروازه ایستادم. این شایعات زاییده ذهن‌های مریض و خرافاتی است.» [لینک]

اکنون دست ناصر خان از دنیا کوتاه شده تا برومند برای حفظ ظاهر هم که شده از نرفتن به عیادت حجازی ابراز پشیمانی کند [لینک]

در این مجال باز هم باید از مدعیان اسطوره بودن حجازی پرسید که آیا کسی که ضعف ها و ناکامی هایش را با حمله به دیگران و تهمت به ایشان ماست مالی می کند، به عنوان یک شهروند معمولی هم قابل احترام هست؟ پس چرا اصرار دارید او را اسطوره بنامید؟ آیا به جز بازی های سیاسی غرض دیگری در میان است؟ چرا با احساسات پاک مردم بازی می کنید؟

آتوسا هم مثل پدرش بداخلاق است!

 

 

سه – امیر قلعه نویی به استقلال بازگشت و از این رو مورد کینه و غضب ناصر حجازی قرار گرفت. پس از موفقیت قلعه نویی در استقلال، این کینه عمیق تر هم شد. هر چه زمان گذشت، شاهد موفقیت های قلعه نویی و در عین حال احترام  به پیش کسوتان از طرف او بودیم، اما ناصر خان تاب تحمل موفقیت ها و محبوبیت های امیرخان را نداشت و هر از چند گاهی او را می نواخت. اکنون اطرافیان و فرزندان حجازی نشان داده اند که در بداخلاقی آن مرحوم را سرلوحه خود قرار داده اند. نمونه اش حمله اخیر بستگان حجازی به قلعه نویی است. از جمله حمله سخیف آتوسا حجازی به پرافتخارترین مربی کشورمان (قلعه نویی) است که البته با برخود کریمانه ژنرال همراه گشته است.

قلعه نویی کار درستی انجام داده است، چرا که آتوسا در حد و اندازه اظهار نظر کردن در باره یک بازیکن کوچک فوتبال (مثل آتیلا حجازی) هم نیست چه رسد به گنده گویی در این حد و اندازه!

آنچه در اینجا به آن تأکید دارم این است که وقتی مرحوم حجازی الگو باشد، و وقتی منافقین و ضد انقلاب حامی باشند، هر گونه بی ادبی و بداخلاقی عجیب نخواهد بود و نگارنده نیز تعجب نکرده است!

   

  

پ.ن: همان گونه که مشخص است دو یادداشت این وبلاگ در مورد مرحوم حجازی کاملا با ملاحظه نوشته شده است. ببینید یکی از طرف داران سینه چاک اسطوره بودن حجازی، در کامنتی در مورد او چه نوشته است:«همه میدونن که حجازی اعتیاد داشت [...] میخورد اهل [...] بود و اهل همه جور کثافت کاری اصلن تمام کسانی که زمان شاه کاره ایی بودن همینطور کثافت و لجن بودن». و بعد در کامنت دیگری تصریح می کند:«من میگم حجازی ها تا آخرش هم کثیف بودند». حالا اینکه از نظر این حضرات، چگونه چنین شخصی اسطوره ملی است، الله اعلم!

 

 

یادداشت مرتبط: کدام حجازی، کدام اسطوره؟! [لینک]

توبه نامه شیخ اصلاحات منتشر شد!

شیخ اصلاحات با نوشتن یک توبه نامه از کارهای گذشته، حال و آینده خود توبه کرد. متن این توبه نامه که اختصاصی «خبرگزاری چیزنا» می باشد، بدین شرح است: 

 

من شیخ بیسوادم. دانا و خوش زبانم. گویم سخن فراوان، با آنکه بی سوادم. یادش به خیر! فتنه 88 چقدر دل ها به هم نزدیک بود!! من بودم و شما بودید و آرای باطله بود و مناظره بود و نامرد، این ممد تمدن، با من قرار می گذاشت، خودش نمی آمد سر قرار! کتکش را من خوردم، شرطش را برای بازگشت خاتمی می گذارد! اینقدر که به خاطر این خاتمی، سال 88 رفتم «سر کار»، هیچ سالی اینقدر کار نکردم! من را هیچ یادتان هست؛ نمایشگاه مطبوعات، قزوین، روز قدس! من که از همان اول با شعار «نه غزه، نه لبنان» مخالف بودم. من برخلاف مهندس، شانس نداشتم و ظاهرا مشکلم این بود که داماد هیچ کجا نبودم! هر کسی حتی آرای باطله، داماد یک جایی بود، الا من! از گوگوش تا سروش، مشکل من این بود که داماد هیچ کجا نبودم. همه داماد بودند، ما نامزد انتخابات! اصلا اشتباه از من بود که اسیر این صحنه آرایی خطرناک شدم. من باید جلوی این نظریه «دامادولوژی» می ایستادم. حالا از دست شما هم ناراحتم ها! شما هم داماد خوبی نبودید. ای بی معرفت های نالوطی! قدیمی ها راست می گفتند که محبت به چشم است. حالا ما را فراموش می کنید دیگر؟ اسی پاتر شد خوب، ما شدیم بد؟! این جریان انحرافی، پاک ما را برده حاشیه. شما هم مرا فروختید به این اسی پاتر. اسی پاتر اصلا کی هست؟ اسی پاتر داماد کجاست؟ من کی ام؟ شما کی هستید؟ اینجا کجاست؟ در انحراف، من قدیمی تر هستم یا اسی پاتر؟ من زودتر از شهرام پول گرفتم یا اسی پاتر زودتر با اجنه مرتبط بود؟! مهم تیغیدن است؛ یکی با سوزن ته گرد، جن تیغ می زند، یکی مثل من در ایام حصر هم به فکر معاملات اقتصادی است!! الان جای شما خالی! هفته ای 3بار می روم استخر. در استخر به جای «ناجا» با «تاجی» سر کار دارم. یواش یواش دارم با فنون شنا، آشنا می شوم. سخت ترین شنا، شنای پروانه است! من مانده ام؛ پروانه که خودش در هوا پرواز می کند، چرا پس اسم این شنا را گذاشته اند پروانه؟! کدام پروانه ای می تواند در آب شنا کند، که من دومی اش باشم؟! باز قورباغه یک توجیهی دارد. این روزها گاهی می خوابم کف استخرو نفسم را حبس می کنم و با نفس خود مبارزه می کنم! عاشق شنا کردن در قسمت عمیق هستم. دوست دارم از بالای دایو، شپلق شیرجه بزنم توی آب و از زندگی در دوران حصر لذت ببرم! ایام فتنه از آب گل آلود ماهی گرفتم، اما آب استخر اینجا خیلی هم خوب است! کولر(!) دارد. ما شنیده بودیم کولر، آب داشته باشد، اما نشینده بودیم آب، کولر داشته باشد!!! من این روزها از بس که عمرم در استخر می گذرد، برای خودم شده ام یک پا آبزی! شش دارم، آبشش دارم و دلی دریایی که در مساحت هیچ استخری نمی گنجد! استخر اینجا سرپوشیده است و خودشان مراقب چیزهای قیمتی آدم هستند. من که می آیم استخر قرق است؛ من هستم و یک استخر و «ناجی» که مراقب است در استخر غرق نشوم! من البته سونا هم می روم و درجکوزی، جک می زنم و خودم را ورز می دهم! القصه آن زمان که من منحرف بودم، می خواهم ببینم این اسی پاتر کجا بود؟ کی بود؟ مثلا ما پیش کسوت جریان انحرافی هستیم ها! چقدر زود فراموش کردید مرا، اما شما من را می شناسید. خودتان را به آن راه نزنید. من همان بودم که از آرای باطله شکست خوردم اما چون شکست، پل پیروزی است، خیال کردم در انتخابات تقلب شده. هنوز هم نفهمیدم چی شد که از 4 نفر، پنجم شدم! این هم خودش جالب است ها! چه کسی تا به حال توانسته بود از 4 نفر، پنجم شود؟! ما داشتیم در تاریخ کسانی را که از آخر، اول بشوند، اما از 4 نفر، پنجم نداشتیم! من از آرای باطله شکست خوردم، و این در حالی بود که شورای نگهبان صلاحیت آرای باطله را تایید نکرده بود!! این بود که من گفتم تقلب شده و الا من کی گفتم تقلب شده؟! همه اش تقصیر این خاتمی بود. من و مهندس را انداخت جلو، تا خودش هزینه ندهد. من کلا به شما که عرض می کنم زیاد خیال می کردم. من خیال می کردم در خط امام هستم. خیال می کردم از گوگوش تا سروش حالا چه خبر است. خیال می کردم در انتخابات تقلب شده. خیال می کردم ادعای تقلب، سند نمی خواهد. من سندم کجا بود؟! من سند نداشتم، تو را سننه؟! من سند یا من سند له! خیال می کردم بعد از ادعای تقلب در ایران قیامت می شود، اما نشد. تقصیر من بود؟! نشد که نشد، آنچه می ماند، همین رفاقت هاست!! مگر ما چقدر در این دنیا زنده هستیم. همه ما از این دیار می رویم آن دیار. الان اگر دیار، دیار باقی باشد، می رویم دیار فانی، اما اگر الساعه دیار فانی باشد، خب ما می رویم دیار باقی. من که آخرش هم نفهمیدم الان دیار باقی است یا دیار فانی؟ یکی این را نفهمیدم، یکی علامت کوچک تر، بزرگ تر را، یکی هم «العربیه» را که به کجا برمی گردد؟ «خلیج» به کجا برمی گردد؟ رود به دریا می ریزد یا دریا به رود؟ درجه آخر دوست آن باشد که در فتنه 88 گیرد دست دشمن، بعد توبه کند! توبه مهم است. گذشته ها گذشته! من توبه کرده ام از خیال کردن. از دشمنی کردن. می خواهم برگردم. شرطی هم ندارم. شما هم توبه کنید. من هم توبه می کنم. همه توبه کنند. همه با هم توبه کنیم. من اگر توبه نکنم، شما اگر توبه نکنید، چه کسی توبه کند؟! من می خواهم برگردم، اما نمی دانم با چه رویی و به کجا برگردم؟! برگردم به همانجایی که «العربیه» برمی گردد، یا به کجا؟! اصلا چرا برگردم؟! برگردم که چی بشود؟! برنگردم، چی کار کنم؟! برگردم یا برنگردم؟! برگردم چی می شود، برنگردم چی می شود؟! من که شرمنده ام از شما. شما هم بیایید از من شرمنده باشید! همین شرمندگی خوب است. همین چیزها از آدم می ماند. براندازی ارزش این حرف ها را ندارد. الان وقت استخرم هست؛ آموزش شنای پروانه! چه شکنجه ای!! چه دردی، چه رنجی، چه کشکی، چه پشمی! ای پروانه! تو داری در هوا پرواز می کنی و ما باید تو را در آب، شنا کنیم!!صد رحمت به ملخ! این هم شد زندگی! 

منبع: کیهان