نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

از علی دایی تا دایی علی ... / در جست و جوی «معنویت گم شده»

اشاره: این یادداشت از روزنامه وزین کیهان انتخاب شده است. چون نویسنده اندکی به افراط رفته است، متن کوتاه و ویرایش (ظاهری و معنوی) گردید تا نامحرمانه بهتر بتواند از محتوای آن دفاع کند.

 

خیلی بی معرفتیم!

توضیح ضروری: قبل از هر چیز، لازم به توضیح است که نگارنده نیز معتقد به حفظ حرمت مادی و معنوی تمامی قهرمانان ورزشی کشور عزیزمان می باشد.

علی دایی برای همه ایران­دوست­ها قابل احترام است، زیرا او آقای گل جهان شناخته شده است. هر چند بابت هر گلی که زده، چند گل هم نزده است! هر چند گل­های او که با همکاری تیمی حاصل شده، با سکه­های طلا جبران شده است.

علی دایی متولد 1348 است و دایی علی هم متولد 1348 .

دایی علی سال 1362 دندانه­ای ناقابل به زیر هشت (8) تاریخ تولد شناسنامه­اش اضافه کرد تا با تاریخ تولد 1345 مجوز حضور در جبهه­های جنگ تحمیلی را در سن 14 سالگی دریافت کند.

هم­زمان که علی دایی برای اعتلای ورزش کشورش، سرش را مقابل توپ قرار می داد، دایی علی نیز برای حفظ  اسلام و حفظ کشور، سر را مقابل توپ و خمپاره و ... قرار می­داد. نتیجه این شد که علی دایی با بیش از 100 گل زده، شد آقای گل جهان، و دایی علی با شکار بیش از 100 تانک متجاوز عراقی، شد جانباز و ... .

علی دایی به علت سهل انگاری و صدمات وارده در تصادف، در بیمارستان بستری شد و دایی علی هم به دلیل عارضه­های شیمیایی و ... بین بیمارستان و منزل سرگردان شد.

خبر بستری شدن علی دایی به عنوان قهرمان ملی، در تمامی بخش­های مختلف خبری (دقت بفرمایید تمام بخش­های خبری نه بخش خبرهای ورزشی!) پخش شد، ولی خبر بستری شدن دایی علی را هیچ کس متوجه نشد!

همزمان با خبر تصادف علی دایی، سه نفر از رزمندگان دلاور لشکر علی ابن ابی­طالب (ع) برای کمک رسانی به مردمشان جان خود را فدا کردند، ولی هیچ کس این خبر را در صدا و سیمای کشورمان ندید!

رکورددار سنی جانبازان شهید شد، کسی نفهمید! زیرا متولیان فرهنگی از جمله صدا و سیما نخواستند بفهمند که علی دایی و امثال او مدیون جانفشانی دایی علی و امثال او هستند! شاید هم فهمیدند و نخواستند روحیۀ عشق و ایثار قدری فضای بهاری کشور را عطرآگین کند! شاید می­خواهند نسل جدید به جای آن که مانند دایی علی لنگ هزینه­های درمانی­شان در شب عید باشند، غصۀ ساعت رولکس چند ده میلیونی و دلارهای گم شده در تصادفشان را بخورند!؟

برای علی دایی بال­گرد جهت انتقال به خصوصی ترین و ایضاً بهترین بیمارستان تهران اعزام می­شود و کل هزینه­های سهل انگاری او را حضراتِ دست در کیسۀ بیت المال تقبل می­کنند، ولی امثال دایی علی باید با همان امدادهای غیبی روزگار خود را سر کنند! حالا دیگر نه طلایی باقی مانده، نه فرشی و نه هیچ متاع ارزشمند دیگری تا غیب شود و هزینه­ها را  تأمین نماید!

خیلی بی معرفتیم!

در هنگام تحویل سال 1391 از چند ساعت قبل تمامی شبکه­های صدا و سیما خواننده­ها و هنر پیشه­های دست چندم و فوتبالیست­های از رده خارج شده و حتی چهره های خطاکار و ممنوع التصویر شده را جلو دوربین آورده بودند، ولی دریغ از معرفی یک رزمندۀ دفاع مقدس!

به راستی چه جریان فکری­ای مانع از بروز و گسترش فرهنگ ناب دفاع مقدّس در کشور اسلامی ما گردیده است؟! آیا دشمن در نفوذ عوامل خود تا این حد موفق عمل کرده است که سراسر شبکه­های تلویزیونی، رادیویی و رسانه­ای ما را در اختیار گرفته و به هر مناسبت چهره­هایی را در منظر دید نسل جوان کشورمان قرار می دهند که یا فوتبالیست هستند، یا خواننده، یا هنرپیشه و یا حتی بنا به خطاهای خود ممنوع التصویر اند؟!

به جای الگو قرار دادن این گونه افراد برای نسل جوان، چرا نمی­آییم شهدای زنده را مطرح کنیم؟! چرا در کنار قهرمان ملی خطاب کردن فلان فوتبالیست و معاف کردن او از خدمت سربازی، و دادن نشان افتخار و لیاقت به ایشان، نمی­آییم به شهدای زنده بها بدهیم؟! چرا همگام با دشمن سعی در فراموش کردن فرهنگ دفاع مقدس داریم؟!

سیر قهقرایی مدرسه عالی شهید مطهری

اشاره: از اوایل انقلاب، یک نوع علاقه‏ی مرموز و خاص به مدرسه عالی شهید مطهری داشته‏ام. چند سالی است که تا نام این مدرسه عزیز را می‏شنوم، به یاد دوست فرهیخته‏ام سیدکمیل باقرزاده می‏افتم. همچنین وقتی تماسی یا پیامکی از این دوست دارم، اغلب ناخودآگاه به یاد این مدرسه نیز می‏افتم. خبر تغییر عنوان مدرسه به «دانشگاه» و اعتراض اعضا را که خواندم، گمان کردم ماجرا از همین نقطه آغاز شده، و ان شاء الله ختم به خیر خواهد شد؛ اما با مشاهده‏ی وبلاگ سید کمیل، متوجه شدم که این رشته سردراز دارد و اکنون حتم دارم خواست خدا بوده تا با یک تصمیم غیراصولی، بغض طلاب انقلابی این مدرسه منفجر شود و به یاری خدا این مدرسه دوباره سیر صعودی خود را از سرگیرد. سیر قهقرایی مدرسه شهید مطهری را از قلم سید کمیل باقرزاده می‏خوانید. 

  

 

 

چهارشنبه صبح (25/1/89) خبری مُضحک و موهن بر روی خروجی خبرگزاری‏ها و سایت‏های خبری قرار گرفت که برای کسانی که با اصل ماجرا آشنا بودند بسیار تعجب‏انگیز شد: «بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، به درخواست آیت الله امامی کاشانی، مدرسه عالی شهید مطهری به دانشگاه ارتقاء!!! یافت.» گویی آواری از غم و اندوه و را یک‏جا روی قلبم خالی کرده باشند! بعد از ظهر همان روز با خبر شدم که «طلاب و دانشجویان» مدرسه عالی هم در انتقاد به این اقدام نابخردانه تجمع خودجوش اعتراضی برگزار کرده‏اند و حتی حضور و توجیه‏های دست‏وپا شکسته تولیت و معاون پژوهشی مدرسه هم نتوانسته بچه‏ها را قانع کند و اعتراض همچنان ادامه دارد

 

 

جهت اطلاع کسانی که از اصل ماجرا مطلع نیستند و پاراگراف قبلی را تعجب‏آور می‏دانند باید چند نکته را توضیح دهم تا روشن شود که چرا مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی از منظر قاطبه «طلبه_دانشجو»های مدرسه عالی شهید مطهری نه تنها مایه خوشحالی و افتخار نیست، بلکه به منزله تحقیر و توهینی بزرگ به آنها و مهم‏تر از ایشان یک دهن‏کجی بی‏ادبانه به یکی از مهم‏ترین آرمان‏های اصلی انقلاب اسلامی است که همواره مورد تأکید و عنایت ویژه امام راحل و مقام معظم رهبری بوده است

  

1-         سابقه مدرسه عالی به دوره قاجاریه بازمی‏گردد که در آن زمان میرزاحسین‏خان سپهسالار زمین فعلی مدرسه و مسجد را جهت تربیت طلاب علوم معقول و منقول وقف نمود و متولی این وقف و موقوفات متعدد آن را «شخص اوّل مملکت» قرار داد تا در هر دوره‏ای از زمان با بهره‏برداری از املاک و مستغلات درآمدزای جانبی آن به رتق‏وفتق امور مدرسه و رفع مایحتاج تحصیلی طلاب و اساتید آن همّت گماشته شود؛ (نکته داخل پرانتز اینکه: در طول سالیان درازی که من با مدرسه عالی در ارتباط هستم، متن کامل وقفنامه به دلایل واهی هیچ‏گاه در دسترس طلاب قرار نگرفته و سر در آوردن از آن به یکی از رموز و اسرار مدرسه تبدیل شده است! پرانتز بسته!) 

  

2-         با پیروزی انقلاب اسلامی از طرفی باید تکلیف مدرسه عالی سپهسالار توسط شخص اوّل مملکت یعنی امام خمینی(ره) مشخص می‏شد و از طرف دیگر آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» به عنوان یکی از مهم‏ترین افق‏های فکری و فرهنگی انقلاب هموراه از سوی خود امام راحل(ره) و روحانیان نخبه و برجسته‏ای همچون شهید مفتح و  شهید مطهری مطرح می‏شد. ایده شهید مطهری تبدیل مدرسه عالی سپهسالار به مکانی برای عینیّت‏بخشی به این آرمان و الگوسازی برای تحقق این افق مهم فرهگی بود و لذا به پیشنهاد ایشان، امام راحل(ره) حضرت آیت الله امامی کاشانی را که یکی از برجسته‏ترین شاگردان مکتب فقهی و اخلاقی امام محسوب می‏شدند، به سِمَت نائب‏التولیه مدرسه منصوب فرمودند؛ البته با شهادت استاد شهید مرتضی مطهری در اردیبهشت‏ماه 1358، مدرسه عالی سپهسالار به «مدرسه عالی شهید مطهری» تغییر نام داد تا فراموش نکند که باید همواره به دنبال تحقق آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» باشد که یکی از مهم‏ترین دغدغه‏های آن شهید سعید بود.(روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

  

-         پس از شهادت شهید مطهری، امام خمینی(ره) در دیدار با جمعی از طلاب مدرسه عالی می‏فرمایند:«من امیدوارم که خواهران و برادرانى که در مدرسه عالى شهید مطهرى- رحمه اللَّه- هستند و مشغول تحصیل و تبلیغ هستند توجه داشته باشند که مدرسه به اسم شهیدى است که براى اسلام مفید بود و نوشته‏هاى او و گفتار او مربى جوانان ما هست، و باید باشد. شما خواهرها و برادرها که در این مدرسه هستید برنامه‏تان را آن‏طور تنظیم کنید که از بین شما مطهرى‏ها، یا یک مطهرى، پیدا بشود. عزمتان جزم این معنا باشد، و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص براى خداى تبارک و تعالى. جدیت کنید که در آن مدرسه که هستید تحصیل کنید. و بالاتر از تحصیل، تهذیب اخلاق [است‏]. اسلامى باشید و علوم اسلامى را با نفوس اسلامى تکمیل کنید. در کنار تحصیل جدى در احکام اسلام و معارف اسلامیه، تهذیب اسلامى داشته باشید.» و در حقیقت با این جمله چشم‏انداز و مانیفست مدرسه عالی را روشن می‏کنند و مسؤولان و طلاب مدرسه را به ادامه راه شهید مطهری و تربیت نوع ویژه‏ای از جامعه نخبه حوزوی_دانشگاهی که شهید مطهری مصداق عینی برتر آن بود فرا می‏خوانند

 

 

4-         با ارتحال امام عظیم‏الشأن ملت ایران، حضرت آیت الله خامنه‏ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با ابقاء آیت الله امامی کاشانی بر مسند ریاست مدرسه عالی در دیدار اساتید و اعضاء هیأت علمی مدرسه، به صورت مبسوط مانیفست مطرح شده توسط امام(ره) را تشریح نموده و صراحتاً تأکید فرمودند که مدرسه عالی شهید مطهری دانشگاه نیست و البته حوزه هم نیست؛ بلکه محلی برای تربیت «تراز خاصی از روحانیان» است که نه در حوزه به مفهوم متعارف آن پرورش داده می‏شود و نه از دانشگاه به مفهوم متداول آن حاصل می‏شود. ایشان این تراز خاص از روحانیان را چنین ترسیم می‏کنند: «اینجا یک محلی است که باید روحانیونی تربیت کند که برای گسترش فکر متعالی اسلامی و همان تبیین بالحکمه و الموعظه الحسنه بسیار بسیار مفید باشند و تبیین حکیمانه دین و نه بیین عامیانه دین کنند. من فکر می‌کنم امروز ما به این احتیاج داریم. شاید ـ‌ ان شاء الله ـ مدرسه شما الگویی شود که نظیر آن حتی در حوزه‌ها و جاهای دیگر ساخته بشود و یک ترازِ خاصی از روحانی را در اینجا پرورش بدهد. یعنی، شما بر روحانی بودن و معمم بودن به خصوص پا فشاری بفرمایید.» (متن کامل بیانات معظّم‏له را در اینجا بخوانید.) 

  

5-         باتوجه به این چشم‏انداز روشن و امیدبخش، با هماهنگی‏ها و پی‏گیری‏های ارزشمندی که مدیریت مدرسه انجام داد، نسبت و ارتباط معقول و جمع پسندیده‏ای میان مدرسه عالی شهید مطهری و «نظام حوزوی» و «نظام دانشگاهی» برقرار شد؛ به طوری که از یک‏سو با تأسیس دو رشته «فقه و حقوق اسلامی» و «فلسفه و حکمت اسلامی» در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری مدرک معتبر وزارت علوم به دانش‏آموختگان مدرسه اعطاء می‏شد و وزارت علوم این مدرسه عالی را به عنوان یکی از مراکز آموزش عالی کشور می‏شناخت و از سوی دیگر به دلیل محتوای حوزوی دروس، حوزه علمیه قم با تطبیق واحدهای آموزشی مدرسه عالی با دروس متداول حوزه، فارغ‏التحصیلان مقطع کارشناسی مدرسه عالی را به عنوان طلبه پایه 7 و فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد را به عنوان طلبه پایه 10 پذیرش می کرد. (البته حوزه علمیه قم چند درس جنبی نظیر رجال و درایه را جداگانه از دانش‏آموختگان مدرسه عالی امتحان می‏گرفت.)

 

 

6-         متأسفانه در سال‏های اخیر با وجود تلاش‏های قابل قدردانی که پیش از این صورت گرفته بود به دلایل متعدد که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می کنم سیر رو به رشد و تحسین‏برانگیز مدرسه عالی کُند و سپس متوقف و نهایتاً به یک سیر قهقرایی و رو به اضمحلال تبدیل شد و مدرسه عالی پس از تطوّر در قوس صعودی خود، در قوس نزولی تأسف‏باری واقع شد؛ اهمّ دلایل این حادثه غم‏انگیز از این قرار است:

   

 

الف/ کهولت سن، دغدغه‏ها و مسؤولیت‏های مهم‏تر آقای امامی کاشانی؛ مسؤولیت‏هایی نظیر عضویت در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و... حتی خود ایشان چند سال پیش در پاسخ این اعتراض طلاب که چرا برای مدرسه و مدیریت آن وقت نمی‏گذارید، در جمع بچه‏ها قریب به این مضمون فرموده بودند که من به فکر مشکلات جهان اسلام هستم و وقتم را برای امور کوچک و کم‏اهمیتی مثل مدرسه و مشکلات آن نمی‏توانم تلف کنم.

  

ب/ اعتماد بیش از اندازه آقای امامی کاشانی به چند فرد بادمجان دور قاب چین و احاله کامل مدیریت مدرسه به ایشان؛ نتیجه این سوء تدبیر البته چیزی جز قبضه امور مدرسه در ید قدرت این چند نفر معلوم‏الحال و سرکوب هرگونه جنبش و حرکت اصلاحی و انتقادی توسط ایشان نبوده است. (البته نمی دانم ایشان از چه سحر و جادویی برای تسخیر قلب آقای امامی کاشانی استفاده کرده‏اند که ایشان هرگز گوش شنوایی برای شنیدن صدای مخالفان این چند نفر ندارند؛ به طوری که هرکس نزد آقای امامی از یکی از ایشان انتقادی -گرچه به حق- کند، خودش در منظر آقای امامی تبدیل به یک موجود شریر و آشوب‏طلب می‏شود! حافظ علیه‏الرحمة می‏فرماید: من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف/تا به حدّی است که آهسته دعا نتوان کرد!)

 

 

ج/ سوء استفاده‏ها، بی‏تدبیری‏ها، بی‏برنامگی‏ها و عدم دلسوزی آن چند نفر معلوم‏الحال؛ شرح این قصه مفصّل است و این مقال کوتاه مجال پردازش آن نیست؛ ولی اینقدر می‏توان گفت که این چند نفر که خود روزی از بهترین فارغ‏التحصیلان مدرسه عالی و از مدافعان چشم‏انداز مطلوب امام و رهبری در مدرسه بودند، به علل گوناگونی که به تحلیل بنده سرآمد آن «استحاله تدریجی در جریان بیمارگونه شبه روشن فکری غربی» است، کم‏کم دست از آرمان اوّلیه برداشته و از طریق وُسطا و جاده تعادل «وحدت حوزه و دانشگاه» خارج شده و به دامان دانشگاهی‏شدن غلتیدند. شاهد این مطلب، تغییر زندگی بعضی از این افراد در سال‏های اخیر و خروجشان از زیّ طبلگی است که شعار آن در این سال‏ها همچون پُتکی بر سر دانش‏طلبان مدرسه فرود می‏آمد.

 

 

د/ کم‏کاری‏ها، کوتاهی‏ها، اغماض‏ها، بی‏بصیرتی‏ها و مصلحت‏اندیشی‏های نابجای طلاب و دانشجویان مدرسه عالی که در این سال‏ها فساد موجود در مدرسه را می‏دیدند و از زاویه انحراف مسؤولان بی‏کفایت مدرسه آگاه شده بودند و دَم بر نمی‏آوردند و اراده‏ای برای اعتراض جدّی و مطالبه صحیح عدالت و آرمان‏خواهی نداشتند؛ البته خیزش‏های عدالت‏خواهانه و آرمان‏طلبانه معدودی که در این سال‏ ها شکل گرفت عمدتاً به همین دلایل در نطفه خفه شد. (انصاف این است که با اجازه از حضرت حافظ بگوییم: آب و هوای مدرسه عالی عجب سِفله پرور است!)

 

 

7-         به این رؤوس أربعه (الف، ب، ج، د) می‏توان علل و عوامل دیگری را نیز البته افزود که به جهت رعایت اختصار فعلاً از آن می‏گذریم؛ اما مهم این است که بدانیم مجموعه این عوامل کلان و خُرد سبب شد که مدرسه عالی شهید مطهری با وجود پشتوانه مستحکم فکری و نرم‏افزاری و بستر مناسب مالی و سخت‏افزاری نتواند نمونه افتخارآفرینی از ایده‏ی «جمع بین حوزه و دانشگاه» باشد و لذا تبدیل به یک موجود کم‏اثر بی‏خاصیت در فضای بین حوزه و دانشگاه شد که دیگر بر خلاف گذشته حتی از چشم مقام معظم رهبری هم سقوط کرد. برون‏رفت از این وضعیت بغرنج و بلاتکلیفی ناشی از آن که گاهی در لسان بچه‏ها از آن تحت عنوان «وضعیت شترمرغی» یاد می‏شود (که نه بار می‏برد و نه تخم می‏گذارد!) مسؤولان احاطه‏کننده آقای امامی کاشانی را به این فکر می‏اندازد که حالا که مدرسه عالی به جای «هم حوزه و هم دانشگاه» دارد به «نه حوزه و نه دانشگاه» تبدیل می‏شود، بهتر است تکلیف را یک‏سره کنند و آنچه از مدّت‏ها قبل در سر می پروراندند را در یک پروژه ضربتی محقق سازند و با رنگ و لعاب رسانه‏ای این شاه‏کار عظیم را در بوق و کرنا کنند و به قول معروف، این تصمیم را چنان چهار میخه سازند که دیگر کسی جرأت مخالفت با آن را پیدا نکند؛ لذا با علم به اینکه این اقدام بر خلاف نصّ صریح رهبر معظم انقلاب و تدبیر عمیق ایشان است، با این بهانه که اساسنامه مدرسه عالی مصوّب شورای عالی انقلاب فرهنگی است، نامه‏ای را خطاب به رئیس جمهور محترم (که به اعتقاد ما از عمق فاجعه بی‏خبر است) تنظیم نموده و با توجیه‏هایی نه چندان منطقی و دلچسب به امضاء تولیت مدرسه می‏رسانند و خواستار تغییر عنوان «مدرسه عالی شهید مطهری» به «دانشگاه شهید مطهری» می شوند و نام این شاه‏کار عظیم خود را نیز «ارتقاء»!!! می‏گذارند تا دهان مخالفان احتمالی را هم بسته باشند.

 

 

8-  اشتباه برداشت نکنید! دعوای ما بر سر اسم و عنوان و لفظ نیست؛ مصبّ بحث و محل نزاع اینجاست که «دانشگاه» بما هُوَ دانشگاه نتوانسته و نمی‏تواند «منادی وحدت حوزه و دانشگاه» باشد؛ همچنان‏که «حوزه» بما هُوَ حوزه نتوانسته و نمی‏تواند. خلاصه استدلال «دانشجو_طلبه‏»های مدرسه عالی شهید مطهری (که در لسان عرف داخلی مدرسه خود را دانشطلب می‏نامند) در مخالفت با این مصوّبه همین است. یعنی دعوا بر سر تغییر لفظ نیست! دعوا بر سر تغییر لفظی است که به روشنی در آینده‏ای نه چندان دور، هویّت و ماهیّت بین‏بینی مدرسه عالی را نیست‏ونابود می‏کند و از مدرسه عالی شهید مطهری، فقط یک «خاطره» بر جای می‏گذارد. بر این اساس روشن است که تبدیل مدرسه عالی به دانشگاه را نمی‏توان «ارتقاء»خواند؛ بلکه باید این اتفاق نامیمون را مُهری بر سند «اضمحلال» مدرسه عالی نامید. دعوا بر سر لفظ نیست! آنچه دل را می‏سوزاند و اشک را جاری می‏سازد، حکایت غمگنانه مدرسه‏ای است که امید می‏رفت روزی لاأقل با تقدیر الهی از شرّ عده‏ای مدیر بی کفایت خلاصی یابد و با مدیریت با کفایت نخبگانی که از بُن دندان به آرمان مقدس وحدت حوزه و دانشگاه اعتقاد دارند بالأخره به افق‏های دوردست و چشم‏انداز روح‏انگیزی که امام(ره) و رهبری برای آن ترسیم کرده‏ بودند دست پیدا کند. اما دریغ و صد دریغ و افسوس و صد افسوس که عاقبت این نهال نوپا را خشکاندند و در مرگ آن هم جشن گرفتند!

 

 

9-  البته آخرین تلاش‏ها برای برگرداندن جسم نیمه‏جان و به اغماء فرورفته مدرسه عالی شهید مطهری توسط دلسوزان مدرسه که قاطبه دانش‏طلبان فعلی و جمع کثیری از فارغ‏التحصیلان آن را تشکیل می‏دهند در حال انجام است؛ هنوز هم امید هست؛ نباید ناامید شد؛ باید برخاست و تمام قامت در برابر این نابخردی‏ها ایستادگی کرد؛ باید حق را گفت؛ باید پای حق ایستاد؛ باید با منطق و برهان و استدلال و البته با آرامش ادب، حق را مطالبه کرد؛ باید به گوش رئیس‏جمهور و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی رساند که حقیقت و پشت پرده این تصمیم و این مصوّبه چیست و قصه از کجا آب می‏خورد؛ باید آخرین تلاش‏ها را برای نجات مدرسه عالی انجام داد. رسانه‏های دلسوز و انقلابی باید حقیقت را فدای مصلحت‏اندیشی‏های کودکانه نکنند و ندای مظلومیت مدرسه عالی و دانشطلبان آن و آرمان و مانیفست فراموش‏شده‏ی آن را فریاد کنند؛ که اگر چنین نکنند در قیامت در پیشگاه الهی و در محضر امام(ره) و شهید مطهری و صدها شهید مدافع آرمان وحدت حوزه و دانشگاه جوابی جز سرافکندگی نخواهند داشت. بر این اساس است که معتقدم شورای عالی انقلاب فرهنگی، ناخواسته و نادانسته در آستانه سالروز شلیک گروهک مرتجع فرقان به مغز متفکر شهید مطهری، با مصوّیه خود به مغز مدرسه عالی شهید مطهری شلیک کرده است!

 

 

10- آخرین نکته اینکه دیروز که اخبار مدرسه عالی را بررسی می‏کردم متوجه شروع یک حرکت مشکوک و قابل تأمل شدم؛ دو تن از همان حلقه اطرافیان آقای امامی کاشانی که اتفاقاً سابقه مواضع آنها خصوصاً در جریان انتخابات و حوادث پس از آن نشان می‏دهد که نسبت روشنی با اندیشه ولایت فقیه و شخص مقام معظم رهبری ندارند، در بین بچه‏های مدرسه به دوره افتاده‏اند و این خبر را نقل می‏کنند که «مقام معظم رهبری در دیدار با آقای امامی کاشانی از ارتقاء مدرسه عالی به دانشگاه ابراز رضایت کرده و به ایشان تبریک گفته‏اند.» در واقع آنها با جار زدن این خبر در مدرسه به دنبال چند هدف هستند که آگاهی از این اهداف می‏تواند توطئه‏ای شوم را خنثی سازد

 

 

الف/ با اعلام موافقت مقام معظم رهبری، در بین صفوف مستحکم معترضان تردید و تفرقه بیفکنند. چون آنچه برای بچه‏ها مهم است، رعایت نظر رهبر انقلاب است و اصولاً اگر اعتراضی داند به این دلیل است که بچه‏ها چنین معتقدند که مصوّبه شورای عالی انقلاب فرهنگی با دیدگاه‏های مقام معظم رهبری درباره مدرسه عالی منافات دارد و مورد رضایت قلبی ایشان نیست. لذا وقتی این خبر منتشر شود نتیجه طبیعی‏اش عقب‏نشینی بعضی از دوستانی است که احساس می‏کنند این جنبش اعتراضی بر خلاف نظر رهبری است و ایشان از مطالبه‏ای که در حال انجام است ناراضی هستند.

  

ب/ زمینه برخورد چکّشی و سرکوب اعتراض و جنبش آرمان‏خواهانه بچه‏ها را فراهم آورند. چون با اعلام این خبر، معترضان را به عنوان مخالفان نظر رهبری معرفی نموده و در حاشیه امنی که با این استدلال سخیف فراهم می‏کنند ریشه‏ها و لیدرهای جنبش را قلع‏وقمع می‏کنند. چنانکه در کلام یکی از همین آقایان مضمون این جمله وجود داشته که هرکس با این مصوّبه مخالفت کنند، ضدّ ولایت فقیه! است و با او برخورد خواهیم کرد.

 

 

اما پاسخ منطقی ما به این شایعه این است که آنچه فعلاً برای ما سندیّت دارد و قابل احتجاج است،  متن بیانات رهبر انقلاب در فروردین ماه 1372 متن بیانات رهبر انقلاب در فروردین ماه 1372 است و نه هیچ چیز دیگر؛ بر این اساس معتقدیم نظر روشن و بیّن رهبری این است که «مدرسه عالی شهید مطهری؛ نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر»؛ لذا آنچه حضرات آقایان مشغول جار زدن آن هستند از نظر ما فقط و فقط یک شایعه بی‏سند و مدرک است که آقایان برای پیش‏گیری از بر هم خوردن معادلات ذهنی‏شان مشغول انتشار ویروسی آن هستند. البته بر فرض که از طریق یک منبع رسمی و قابل اعتماد خبردار شویم که نظر واقعی مقام معظم رهبری، با وجود اعتراض و در صحنه بودن قاطبه دانشجوها و طلبه‏های مدرسه عالی برای دفاع از هویّت آرمانی مدرسه این است که مدرسه عالی از این پس تحت عنوان دانشگاه فعالیت کند، مطمئناً بدون لحظه‏ای درنگ و بدون ذرّه‏ای تردید، با جان و دل و با طیب خاطر گردن می‏نهیم و کوچکترین خَلَجانی هم در قلب‏هایمان احساس نخواهیم کرد. (رهبرا، لطف آنچه تو اندیشی، حُکم آنچه تو فرمایی)

 

 

مسلّماً اگر چنین چیزی اثبات نشود، جنبش اعتراضی طلاب و دانشجویان فعلی و سابق مدرسه عالی شهید مطهری تا اصلاح مجدّد اساسنامه در شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه خواهد داشت. البته پیش‏نهاد ما به شورا این است که با توجه به آنچه گفته شد، به جای به قهقرا کشاندن مدرسه عالی شهید مطهری، مجوّز تأسیس یک دانشگاه غیرانتفاعی را (حالا تحت هر اسمی که می‏خواهد باشد) به این آقایان خسته از طلبگی و بی‏اعتقاد به آرمان وحدت حوزه و دانشگاه بدهد تا با این عمل خیر،  هم ایشان را خوشحال کرده باشند و هم با کم کردن زحمت این آقایان از مدرسه عالی امکان رشد و نوزایی آن را فراهم آورند.

  

 * تکمله:

 بنده با شناختی که در طول سالیان تحصیلم در مدرسه عالی شهید مطهری از حضرت آیت الله امامی کاشانی پیدا کرده‏ام، معتقدم معظّم‏له به شدت علاقه‏مند به تربیت طلاب و جوانان مستعد درک معارف اسلامی هستند و اهتمام ایشان به رشته علوم و معارف اسلامی در مقطع دبیرستان هم مبیّن همین واقعیت است؛ لذا گمان غالب دارم که این تغییر نام و به تَبَع آن تغییر مسیر و تبدّل ماهوی مدرسه عالی مورد رضای قلبی ایشان هم نبوده و نیست و مجموعه عوامل متعددی که پیش‏تر به آن اشاره کردم سبب چنین تصمیمی شده است. بنابر این فکر می‏کنم اگر دوستان مُعترضمان بتوانند به ایشان اطمینان و قوّت قلب دهند که مجموعه طلاب و دانشجویان مدرسه علاقه‏مند به روند طلبگی و ماهیّت بین‏بینی مدرسه عالی هستند، خواهند توانست در این مبارزه از حمایت‏های شخص مقام تولیت مدرسه هم برخوردار شوند.