سرانجام پس از حدود دو سال انتظار، «مجموعه داستان ویزای بهشت» توسط انتشارات صریر (بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس) منتشر شد. این مجموعه شامل 9 داستان کوتاه است که همهی آنها برگزیدهی جشنوارههای کشوری هستند.
در مورد این اثر گفتنی است:
رتبههای داستانها و سوابق نویسنده در کتاب ذکر نشده که بنا به خواست خودم بوده است. حتی در مورد حق التألیف تا قبل از پرداخت صحبتی نکردم. یکی از ناشرین خصوصی مطرح و معتبر آمادگی چاپ کتاب را داشت، اما علیرغم نظر دوستان دلسوز، دلم میخواست این مجموعه را صریر بیرون بیاورد و به همین دلیل تلاش کردم برخوردم با دوستان عزیزم در نشر صریر، به گونهای باشد که به قول معروف آب در دلشان تکان نخورَد.
کمترین انگیزهای برای چاپ کتاب با نام عباس جعفری مقدم (نامی که دوستان اصلی میدانند) نداشتم و کسی که با اصرار از این جانب خواست دست کم یک مجموعه از آثار داستانیام در باب دفاع مقدس را با نام مشهور بیرون آورم، برادر ارجمندم جناب آقای حاج مجتبی شاکری (عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی) بود. به این دلیل و بنا به زحمتی که طی سالها، در جهت رشد این جانب داشتهاند، شایسته بود در پیشانی کتاب متن تقدیمی به ایشان نقش بندد، اما به دلایلی این کار انجام نشد. مهمترین علت همان بود که در بند یک آمد.
به همکاران عزیزم، طیفی که گمان می کنند تا زمانی که یک اثر هنری، ارزش های ناب دفاع مقدس را نکوبد نو نیست و فاقد نگاه تازه است، توصیه می کنم بار دیگر این داستانها را با دقت بخوانند و صرف نظر از شعارهای معروف و ژستهای شبهروشنفکری، ببینند که با حفظ ارزشها هم می شود – و باید – داستانهای تأثیر گذار نوشت. حالا قلم بنده ناتوان است، شما که بحمدلله در داستاننویسی سرآمد هستید، به آغوش مبارک ارزشهای دفاع مقدس برگردید و قلمتان را وقف اعتلای ارزشها نمایید. مبادا دچار پزمدرنیسم(!) شویم.
خیلی خیلی خیلی سخن ناگفته دارم. ترجیح میدهم سکوت کنم و در پناه خلوتهایم به قولی که به سردار شهید آقا مهدی زین الدین دادهام، جامه عمل بپوشانم.
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ... .
پی نوشت:
1- داستان کوتاه «ویزای بهشت»، یعنی یکی از آثار مهم این مجموعه، همان داستان معروف است که نشریه یا لثارات گمان کرد واقعی است و به همین عنوان چاپ کرد و بعد خبرگزاریها هم نقل کردند و سایت سازمان اسناد انقلاب اسلامی هم به عنوان واقعیت ثبتش کرد. هنوز هم خیلیها باور ندارند که ماجرای این اثر زاییده ی تخیل این جانب است. ماجرای ویزای بهشت و اصل داستان و نظرات جالب مخاطبین را ببینید [لینک]
2- این هم داستان فرجام از همین مجموعه [لینک]
3- این هم بریدهی داستان مرد طوفان [1] [2]
انشاء الله همه از این ویزا بگیریم
چنین باد
هو الطیف
سلام بر استاد ارجمند و برادر بزرگوارم
تبریک را گفته ام و خوشحالی ام را نشان داده ام.
فقط آمدم بگویم:
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ...
:((
همین.
سلام بر خواهر فرهیختهام
متشکرم و دعا بفرمایید.
سلام.با قسمت سوم خاطرات سرد منتظر نظرتم دوست عزیز
امیدوارم
سلام
تبریک گفتنیه ولی احساس خوشحالی حس کردنی و من خیلی خوشحالم که بالاخره این کتاب چاپ شد.
به هر حال
تبریک میگم دایی جان
سلام
متشکرم.
منتظر آثار شما ...
سلام بی زحمت یک جلدش رو کنار بزار مییام میگیرم یا اگه مسیرت خورد بیار در خونمون دستت درد نکنه راستی هشت روز دیگه میشم یک سرباز سه ماه خدمت دلت بسوزه
سلام
پس حالا حالا ها آش خور هستید :)
به اخوی محترم و حاج آقا سلام برسانید.
سلام
تبریک بنده را به خاطر اینکه ویزای بهشتتون صادر شده بپذیرید.
در ضمن اصلا توقع ندارم که یک جلدشو به من هدیه بدهید.
به امید موفقیت روز افزون شما در تمامی مراحل زندگی
وانتشار مجموعه های دیگری از شما
دعا بفرمایید.
سلام
به فضل خدا امیدواریم ویزایمان صادر شده باشد. آن یک جلد هم به چشم.
دعا بفرمایید.
سلام
امروز میرم دنبال این کتاب تا تهیه اش کنم و بخونمش . چون اعتماد و اعتقاد زیادی به گفته هات دارم . حق یارت .
سلام و متشکرم
اگر مشکلی بود نشانی بدهید شخصا ارسال کنم.
دعا بفرمایید.
---
بقیه دوستان هوایی نشوند :)
سلام استاد مبارک باشه
حلول ماه رمضان هم مبارک
امیدوارم برای اعضای کلاس تهیه بشه تا بخونیم
اما شما که در بعضی آثارتون ردپای مدرنیزم و پست مدرنیزم هم هست.
موفق باشید و در این ماه ما را دعا کنید
سلام
متشکرم و کتاب تقدیم میشود.
بنده جنبههایی را که شما مشابه دیدهاید از این دو سبک وام نگرفتهام. مثلا زمان نگارش یکی از داستانهای این مجموعه با نام «ناگهان سید» - به قول آقای حمید گروگان - کمتر کسی در ایران سیال ذهن نوشته بود. در این باره مفصل صحبت میکنیم.
همچنان معتقدم که دو سبک مورد اشاره با اعتقادات و فرهنگ و ادبیات ما همخوانی ندارد و سودی عاید ادبیاتمان نمی کند و پزمدنیسم(!) یکی از راههای تحقق شبیخون فرهنگی غرب وحشی است.
موفق باشید.
بالاخره اسمش رو کردی داستان و خیال خودت و بقیه رو راحت کردی ولی حیف دیر شد همه باور کردن و باهاش حال کردن حالا اگر دستگاه دیپلماسی می خواد یا دستگاه کذایی می خواد این قضیه رنگ افسانه بگیرد باز هم چه بهتر
واقعا برای شما متاسفم.
ویزای بهشت داستان است و ابراهیم عطایی یک شخصیت داستانی است. تمام ویژگی ها و دست نوشته هایی که در داستان به ابراهیم عطایی نسبت داده شده، از ویژگی ها و خاطرات و دست نوشته های خودم می باشد. به عبارتی ابراهیم عطایی امیر عباس است و آرزوهایش.
عاقبت به خیر باشید.
بنام خدا
با سلام
انشاءالله موفق باشید .
دعا کنید در ماه مبارک رمضان ، مهمانان خوبی برای میزبان
مهربانمان باشیم .
یاحق
سلام برادرم
صفا آوردید.
امیدوارم موید و موفق باشید و دعا بفرمایید.
با عرض سلام و تبریک حلول ماه عاشقان و ضیافت الهی خدمت شما بزرگوار و خانواده محترمتان.
خدا را شاکرم که در اولین روز میهمانی اش ، چشمان گنه کارم را با وبلاگی آشنا کرد که بزرگواری چون شما در آن قلم می زند.
من نیز پس از ۱۷ جلد اثر منتشره در رابطه با دفاع مقدس با پوست و استخوانم حرف حرف فرمایشات شما را درک می کنم!
خدا کند درک کنیم که حرمت حرمت داران را چگونه پاس داریم.
خدا را شکر که شما هستید و می نویسید...
خدا خیرتان دهد در این ایام دعایم کنید تا من نیز لایق بشوم...
اجرکم عندالله
سلام برادرم
متشکرم که محبت دارید.
البته قبلا آشنای وبلاگ بودهایم. بنده همان امیر عباس روایت فجر و روایت های آسمانی هستم.
خدا توفیقات خالصانه شما را افزون کند.
دعا بفرمایید.
التماس دعا اخوی... ریا شد که میذاشتی بمونه واسه خدا!
کجاش درسته که اینجاش ریا شد؟ :)
سلام
تبریک می گویم .
دراین ماه عزیز(چون همه گفته بودند«خدا»)ماراهم ازدعای خیرتان بی نصیب نگذارید.
سلام
ایدکم الله تعالی