اعتراف میکنم که در این سالهای وبلاگ نویسی، هر زمان امور روزمره و اشتغالات گوناگون محاصرهام کرده، و هر گاه مجال نوشتن به صفر میل کرده است، آنچه بیش از همه به بنده انگیزه ماندن، ادامه دادن و به روز کردن وبلاگ داده است، همانا هجمهها، توهینها و عصبانیتهای دشمنان و منافقین بوده است. همچنین خوشحالی ایشان از پیش خبر تعطیلی وبلاگها، همیشه دلیل عمدهی بازگشت امیر عباس به عرصه مجازی بوده است.
دیروز در نمایشگاه مطبوعات و رسانهها، وقتی به چند تن از عزیزان ارزشی و دوستان قدیمی گفتم ملاک انتخاب یادداشتها چیست و چرا در عمل نامحرمانه را تحریم فرمودهاید، گفتند مدتی نامحرمانه فراموش شده بود، ولی اخیراً به یاد آوردهایم که نامحرمانه کمکار شده است و در باره آن صحبت کردهایم و خواستند که حتماً بعد از به روز کردن، پیامکی ارسال کنم؛ غافل از اینکه این روزها واقعاً فرصتی برای ارسال یادداشتهای آب دار در دست نیست و به قول شاعر:
روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده.
اشاره: تیتر این یادداشت ابتدا این بود: «سلام آخر / پایان کار نامحرمانه». اما یکی از عزیزان در تماسی خواست که پایان کار وبلاگ را اعلام نکنم. استدلال ایشان بنده را مجاب کرد. ایشان گفتند:«وقتی تو چندین وبلاگ داری، نامحرمانه هم یکی از آنها. اگر هم بناست در وبلاگ دیگری وقت بیشتری بگذاری، اشکالی ندارد، اما اینجا را هم تعطیل نکن و هر از چند گاهی بنویس»، امیر عباس هم که نوکر دلیل! اگر بخواهم خود سانسوری را کنار بگذارم، باید عرض کنم نظرات منافقین (که تایید نشده است) نیز در عزم بقای نامحرمانه بیتاثیر نبود. تا کور شود هر آنکه نتواند دید! اما یادداشت را نمیشود کاری کرد. مطالعه بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و ارادت؛
![]() |
از سالها پیش که نوشتن در قالب وبلاگ را آغاز کردم، همیشه سعی داشتهام دو اصل را رعایت کنم. یکی اینکه به صورت ناشناس بنویسم و دیگر اینکه وبلاگم تبدیل به دکان و زمینهای برای حظّ نفس نشود و این یعنی اینکه امیر عباس ضغفهایی دارد که باید نسبت به آنها حساس باشد.
باری زیاد نتوانستم خود را مخفی کنم، اما هیچ گاه در قید و بند یک وبلاگ نماندم. تا یکی دو سال پیش وقتی وبلاگ عوض میکردم، نشانی از قبل رو نمیکردم، اما چند سالی است که تعدادی از وبلاگهای امیر عباس معرفی شده است [لینک].
مدتی است که تصمیم به تعطیلی نامحرمانه گرفتهام. اکنون بنا به مسدود شدن 58 وبلاگم در بلاگ اسکای، بر آن عزم مصمم شدهام، اما ذکر چند نکته خالی از فایده نیست:
1- یاران دور و دیر امیر عباس میدانند که هر از چندی وبلاگ اصلیاش را تغییر میدهد و این اتفاق در نوع خودش تازگی ندارد، اما با توجه به مسدود شدن 58 وبلاگ از طرف بلاگ اسکای، این عزیمت سرعت گرفت.
2- دوستان و دشمنان خیال نکنند که امیر عباس از وبلاگ نویسی خسته شده است، به یاری خدا در وبلاگی دیگر و به صورت ناشناس فعالیت خواهم کرد.
3- شاید تعجب کنید، ولی امیر عباس اکنون حدود هزار وبلاگ دارد و البته این تعداد به جز وبلاگهای ذخیره شده برای فعال شدن در آینده است. اگر چه تعدادی از این هزار وبلاگ فقط یک پست ارزشی دارند و مثلا در آن به معرفی یک شهید پرداخته شده است، اما هر کدام از این وبلاگها به عنوان پرچمی است که در دفاع از اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در محیط مجازی برافراشته شده است. یکی از ۵۸ وبلاگ فیلتر شده، فقط یک پست از سخنان حضرت امام خامنهای داشت [لینک](۲). این وبلاگ و بقیه وبلاگها بدون هیچ دلیلی از طرف بلاگ اسکای مسدود شدهاند.
۴- برای اینکه بدانید وبلاگهای یک یادداشتی امیر عباس، که به صورت ناشناس فعال شدهاند چه حال و هوایی دارند، یکی از آنها برای نمونه اکنون معرفی میشود: کنکاش [لینک]
وبلاگ کنکاش با یک یادداشت
۵- ممکن است با توجه به برخی رویهها یا سبک نگارش و ... به صورت اتفاقی در آینده به وبلاگی بربخورید که حدس بزنید متعلق به بنده است. لطفا به روی خودتان و نویسنده وبلاگ نیاورید چون دردی از کسی دوا نمیکند!
۶- این مورد هم به عنوان وصیت عرض میشود، هر چند خود عامل خوبی نبودهام و فقط در حد نظر به آن توجه داشتهام: دوستان و عزیزان ارزشی و ولایتمدار مراقبت کنند که وبلاگهایشان به محلی برای ارضای هوای نفس تبدیل نشود. ما مأمور به ادای تکلیف هستیم و توفیقاتمان هدیهی الهی است. مبادا فکر کنیم خبری هست و با نگاهی به کلیکها و کامنتهای وبلاگمان، خدا را فراموش کنیم و خود را صاحب فضایل بدانیم.
دعا بفرمایید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
جمعه 10 دی 1389 - امیرعباس جعفری
پ.ن:
۱- در ادامه مطلب شما میتوانید نشانی 49 وبلاگ از 58 وبلاگ مسدود شده را مشاهده نمایید.
۲- معلوم نیست بلاگ اسکای از چه چیزی ترسیده است که پس از انتشار این یادداشت، فقط وبلاگ رهبر را رفع مسدودیت کرده است! این در حالی است که وبلاگهای دیگری که مثل وبلاگ رهبر کمترین تخلفی نداشته اند، همچنان مسدود هستند!
ادامه مطلب ...اشاره: در این مجال سعی شده است وبلاگ نویسان به مفاد قوانین بلاگ اسکای توجه داده شوند تا اگر به صورت ناگهانی با حذف یا مسدودیت وبلاگشان مواجه شدند تعجب نکنند و بدانند که خودکرده را تدبیر نیست. اگر این وبلاگ مسدود نشود، بعد از نگاشتن این یادداشت، در مطلب دیگری توضیح خواهم داد که چگونه به یکباره و بدون دادن تذکر یا اخطاری، حدود شصت وبلاگ امیر عباس توسط مدیران بلاگ اسکای مسدود شد. در آن یادداشت، نشانی وبلاگهای مسدود شده را نیر اعلام خواهم کرد.
مسلّم است که موجودیت و ادامهی حیات ارائه دهندگان سرویس رایگان وبلاگ، بستگی بی چون و چرا به حضور وبلاگ نویسان دارد. تصور کنید ارائه دهندهی سرویس وبلاگی را که حتی یک کاربر نداشته باشد! با این حساب مدیران چنین سایتهای سرویس رایگان وبلاگ، نمیتوانند منتی بر کاربران داشته باشند. البته طبیعی است که چون این سایتها اغلب خصوصی هستند (و اگر هم وابستگیهای جزئی یا کلی به نهادی اعم از داخلی یا بیگانه دارند، بنا نیست آن را فاش سازند)، برای عضویت کاربران قوانینی را در نظر میگیرند. هر کاربر در بدو عضویت با مطالعهی قوانین سایت و قبول آن، موافقت خود را با آن قوانین اعلام میکند.
چون معمولا تصور میشود که این قوانین منطقی هستند و از روح عدالت برخوردار اند، کاربران اغلب قوانین را نمیخوانند ولی موافقت خود را با آن اعلام میکنند. به همین دلیل در این یادداشت سعی بر این است که کاربران بلاگ اسکای را به توافقنامهای که امضا کردهاند توجه داده شود، تا بدانند پای چه سندی را امضا کردهاند و بدانند که بنا به موافقت خودشان، ممکن است هر آن بدون هیچ دلیلی وبلاگ یا وبلاگهایشان مسدود شود.
نخستین مورد که بدیهیترین اصول حقوقی را نقض میکند این است: « BlogSkyاین حق را دارد که به صلاحدید خود توافقنامه میان سایت و کاربران را تغییر دهد، این تغییر ممکن است بدون اطلاع قبلی به کاربران صورت پذیرد و تغییرات می تواند در کل توافقنامه و یا حذف و اضافه کردن مفادهایی به متن آن باشد. هر تغییری در مقررات و قوانین این توافقنامه بلافاصله از نظر مسئولان سایت لازم الاجرا ست و عذر کاربران در صورت عدم آگاهی آنها از این تغییرات، به هیچ وجه پذیرفته نیست. شما بعنوان کاربران این سایت ملزم به رعایت مفاد مذکور در این توافقنامه هستید و می بایست هر چند وقت یکبار مروری بر شرایط و قوانین ما در این توافقنامه داشته باشید تا از تغیرات احتمالی آن آگاه شوید. در غیر این صورت، همانطور که گفته شد، هیچ عذری پذیرفته نمی شود.» وقتی شما به هنگام ثبت نام پای قوانینی را که سایت رأساً وضع کرده است، امضا میکنید، به این معنی است که طرفین بر روی قوانین مذکور توافق کردهاند. مشخص است که هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد و هیچ اصل حقوقیای اجازه نمیدهد که این توافق نامه به صورت یک طرفه تغییر کند (بخوانید نقض شود) و حتی به طرف مقابل اطلاع رسانی هم نشود!
حتی اگر اطلاع رسانی هم انجام شود و یا خود کاربر با مراجعه مکرر متوجه تغییرات در توافق نامه(؟) شود، باز هم اشکال وجود دارد. یک کاربر با قوانین زمان ثبت نام وبلاگی تأسیس میکند، مدت مدیدی زحمت میکشد و وبلاگ را به جای مطلوبی میرساند، اما ناگهان توافق نامه به صورت یک جانبه تغییر میکند (نقض میشود)، اکنون کاربر باید وبلاگی که برایش زحمت کشیده و به معروفیت رسیده را رها کند و به سرویسی دیگر نقل مکان نماید.
مورد بعدی که این توافق نامه را ننگین میسازد و میتوان مطمئن بود که هیچ کاربری با مطالعهی این بند کوتاه، هرگز در بلاگ اسکای عضو نمیشود این است:« BlogSky این حق را دارد که به صلاحدید خودش تغییراتی در سایت بدهد و یا مانع دسترسی به بعضی از قسمتهای سایت و یا همه سایت بطور موقت یا دائمی شود، بدون اینکه در این مورد به شما اطلاعی داده شود. » فکر نکنید این بند شوخی است، که اگر شوخی بود، هم اکنون حدود شصت وبلاگ امیر عباس به صورت فلّهای سانسور نشده بود!
بلاگ اسکای در بخش دیگری از توافق(؟)نامه آورده است: «به هر حال استفاده از این سایت، ریسک خودتان است ! شما این ریسک را که ممکن است در طی استفاده از این سایت، به سیستم کامپیوتری شما آسیب وارد شود را پذیرفته اید. BlogSky هیچ مسئولیتی در قبال مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری و هر زیان دیگری که در نتیجه استفاده از سایت ما متوجه کامپیوتر خودتان یا کامپیوتر دیگری شود، ندارد. شما توافق می کنید که اعتماد شما برای استفاده از اطلاعات و خدمات موجود در این سایت با مسئولیت و پذیرش ریسک از جانب خودتان است. BlogSky مسئول هیچ زیانی که به خاطر استفاده از سایت به کامپیوتر شما برسد، نیست. چه این زیانها مستقیم یا غیر مستقیم و مهم یا غیر مهم باشد. حتی اگر قبلا در مورد امکان بروز چنین مشکلاتی توصیه هایی شده باشد.» بنده وقتی دیدم مورد قبلی به راحتی در حق وبلاگهای ارزشی اعمال میشود، تا حدود زیادی مطمئن شدم که این ریسک نیز جدی است. یعنی تقریباً دیگر مطمئن هستم که استفاده از این سایت برای وبلاگهای ارزشی آسیب زا میباشد.
اگر عمری باقی بود و اگر این وبلاگ بر اساس توافق(؟)نامه (اختیار تام بلاگ اسکای در مسدود کردن و حتی بدون نیاز به اطلاع رسانی) مسدود نشد، در همین وبلاگ ماجرای مسدود شدن 58 وبلاگ خود را شرح خواهم داد. جالب است بدانید یک از وبلاگهای مسدود شده [لینک] که هم نشانیاش Rahbar است و هم تیترش «از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن» بوده است، فقط یک یادداشت داشته و آن یادداشت نیز بخشی از یکی از سخنرانیهای رهبر معظم انقلاب را در خود داشته است. شاید اگر از بلاگ اسکای هم بپرسید، بگوید: ما که نگفتیم ایجاد وبلاگ برای رهبری اشکالی دارد، اما بر اساس توافق(؟)نامه ما میتوانیم بدون هیچ دلیلی، یک وبلاگ را به صورت موقت یا دائم مسدود کنیم و به کسی نیز پاسخگو نباشیم.
سخن پایانی اینکه به تمام وبلاگ نویسان ارزشی بلاگ اسکای توصیه میکنم که اولاً آمادهی کوچ اجباری از بلاگ اسکای باشید، چرا که هر لحظه ممکن است مسدود شوید و ثانیاً دوستان خود را که قصد ایجاد وبلاگ در بلاگ اسکای دارند، از کمّ و کیف توافق(؟)نامهی من در آوردی بلاگ اسکای آگاه سازید.
دعا بفرمایید.
لینک مرتبط: قوانین بلاگ اسکای [لینک]
در حاشیهی جشنوارهی کتاب سال شهید غنیپور که جایزه ای نیز به کتاب «ویزای بهشت» این جانب تعلق گرفت، یکی از دوستان قدیمی را دیدم. این عزیز شاید به این دلیل که داستان نویسی را نزد بنده آغاز کرده است، به امیر عباس لطف دارد. میگفت:«چرا دیگر از یادداشتهای منحصر به فرد در وبلاگهایت خبری نیست؟» او از یادداشت «مدرک دکترای خاتمی کجا رفت؟»[لینک] و موجی که به راه انداخت و پس از آن همه به این موضوع پرداختند، یاد کرد. همچنین از دو یادداشت که در باره علی رضا نوری زاده خائن و وطن فروش نوشته بودم، یاد کرد. همان یادداشتهایی که آن وطن فروش را به تکاپو انداخت و وادار به واکنش ساخت.[ لینک و لینک] همچنین از مطالبی که در مورد فوتبال و به ویژه افشین قطبی نوشته بودم یه نیکی یاد کرد و اینکه برایش جالب است اکنون پس از یکی دو سال، دیگران نکاتی را میگویند که بنده در آن زمان گفته بودم.[لینک و لینک و لینک] از مطالبی که در باب اخراجیها نوشته بودم [لینک و لینک و لینک] نیز گفت و به ویژه طنزی که در وبلاگم منتشر شده بود را بهترین طنز سینمایی ای که خوانده است نامید.[لینک] طنزهای سیاسی نیز نظرش را جلب کرده بود و مضمون یکی از آنها را که در مورد سید محمد خاتمی نوشته بودم، بدون ذکر تیتر با آب و تاب توضیح داد.[لینک یا لینک] از یادداشتهای فرهنگی و مذهبی نیز گفت و تیتر «اذان مغرب به افق فوتبال»[لینک] را به خاطر داشت. از مطلبی که در مورد هاشمی رفسنجانی[لینک] نوشته بودم خوشش آمده بود و از این آخریها هم یادداشت «چه کسی دروغ میگوید؟»[لینک] را پسندیده بود. از یادداشتهای دیگری هم یاد کرد که از آن میگذرم. برایم عجیب بود که این گونه تیتر و مضمون یادداشتهایم را به خاطر دارد، در حالی که در تمام این مدت، حتی یک نظر هم در وبلاگهایم نداده بود، اگر چه مدعی بود چند نظر ارسال کرده است؟!
پاسخی که به این دوست ارجمند دادم، شاید قابل ذکر در اینجا باشد. به او عرض کردم درست است که امور روزمره کمتر مجال وبلاگ نویسی باقی میگذارد، اما علت اصلی این نیست. به او گفتم مدتی است که دلم نمیخواهد وبلاگ بنویسم. آن همه ناملایمات هست و آن همه بد دیدهام که گاهی در ننوشتن تعمد دارم. گفتم وقتی مثلاً سایت رجا نیوز به جرم اینکه اخراجیها را نقد کرده ای تو را تحریم میکنند و خبرنگاران مرتبط با ایشان، فارس را هم مجاب میکنند که وبلاگت را نادیده بگیرند، یا سایتی مثل پارسی بلاگ به این دلیل که حرف حساب زدهای، توهین کنندگان به تو را حمایت میکند، یا وقتی یک مدیر کل (ارشاد قم) که وظیفه دارد دست کم سخن یک وبلاگ نویس مثل تو را بشنود، با غرور و تبختر و رفتار بچه گانه تو را آزار میدهد، آیا دل و دماغی برای وبلاگ نویسی باقی میماند؟ از این موارد زیاد است و فقط نکاتی که قبلا رسانهای شده بود ذکر شد تا دشمنان زیادی ذوق زده نشوند.
به او گفتم حدود پنج سال پیش طرح وبلاگ نویسی مردمی را به بسیج ارائه دادم. در آن زمان طرح در سطح فرماندهی نیروی مقاومت بررسی شد و دست آخر گفتند نیروی مقاومت نباید(؟!) به این امور ورود پیدا کند، حالا که کلی عقب افتادهایم، به اذعان دوستان، همان طرح را به صورت ناقص و دست و پا شکسته به اجرا گذاشتهاند و هر وقت میگویند فعالیت مجازی دیر شده است، من میخواهم دو دستی بکوبم توی سر خودم.
به او گفتم به برخی نهادهای دیگر هم هشدار داده بودم که باید فعالیت مجازی را جدی گرفت و طرحهایی ارائه داده بودم که به دلیل باندبازی با چند تازه به دوران رسیده، هشدارم و طرحهایم را جدی نگرفتند؛ اما حالا از در دوستی تماس میگیرند که باید کاری کرد و دشمن نمیدانم چه کار کرده و ما کجاییم و ... و من هم در دل میگویم:«هذا بضاعتنا ردّت الینا» و حالیشان میکنم که تقصیر از ما نیست و از شماست و البته وارد بازیشان نمیشوم.
به دوست عزیزم گفتم البته خود نیز کوتاهیهایی داشتهام، از جمله پیشنهادی که برای سر و سامان دادن به وبلاگهای دفاع مقدس داده شد و رد کردم و یا فرصتی که برای جذب یک اعتبار کلان از دولت به منظور فعالیتهای مجازی ایجاد شد و استفاده نکردم؛ اما دلیل بنده این بود که نمیخواستم خودم محور باشم و فقط دوست داشتم نهادهایی که ذاتاً باید به استقبال و مقابله با تهدیدات نرم میرفتند را متوجه وبلاگ نویسی کنم که در وقت خود موفق نشدم.
به آن برادر ارجمند عرض کردم و اینجا هم میگویم که مدتی است خود را وبلاگ نویس سابق میدانم و اگر گاهی یادداشتی در یکی از وبلاگها قرار میدهم، اغلب از روی عادت است و هدفمند نیست. گفتم که اگر سابق بر این هر چند وقت یک بار برای جذابیت وبلاگهایم برگی رو میکردم، مدتی است که چند وقت یک بار خواسته و ناخواسته برگی رو میکنم که نتیجهی طبیعی اش ناامیدی مخاطبین وبلاگ خواهد بود و این یادداشت نیز از همین قماش است. آری عزیزان، روزی روزگاری امیر عباس یک وبلاگ نویس بود و اکنون من وبلاگ نویس سابق هستم.
دعا بفرمایید.
اشاره: از این پس بیشتر در وبلاگ جدید مینویسم [+].
شاید جدیترین عاملی که باعث شد دوری این جانب از وبلاگهای معرفی شده [+] به بیش از 72 روز نرسد، بهرهمندی از محضر مقام معظم ولایت، در معیت هنرمندان عرصهی دفاع مقدس بود [+]. ضمن اینکه در این مدت در برخی وبلاگهای معرفی نشده فعالیت داشتهام.
زندگی برای ما جز ادای تکالیف الهی معنایی ندارد و از آن هنگام که با دم مسیحایی حضرت امام (ره) آشنا گشتم و بعد که در جبهه همنفس شهیدان والامقام بودم، تا کنون به هر عرصهای که ورود کردهام و هر فعالیتی که داشتهام، از روی احساس تکلیف بوده است، هر چند به هیچ وجه خود را از خطا مبرا نمیدانم و از این رو به خدای بزرگ پناه میبرم و به خاطر کوتاهیها و اشتباهات از درگاه باری تعالی طلب مغفرت دارم. اکنون نیز نه اینکه مدعی باشم وبلاگهای امیر عباس در جبههی جنگ نرم اثری دارد و به چشم میآید، اما یک رزمنده دفاع مقدس که به رهبر معظم انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی عشق میورزد و برای پیروزی اسلام و حفظ این نظام آمادگی تقدیم جان خویش را دارد، همین که پرچمی را در وبلاگی به اهتزاز درآورد، انشاءالله خاری در چشم دشمنان اسلام و منافقین کوردل خواهد بود؛ همین.
از دوستانی که در این مدت یادی کردند متشکرم. حتی دوستانی که از حجم اشتغالات باخبر بودند و امیر عباس را به حال خود گذاشتند، در قلب بنده جای دارند.
از این پس بیشتر در وبلاگ جدید [+] مینویسم. گویا قالب وبلاگ جدید (که اصل آن را از پارستم گرفتهام) مشکلی دارد. عزیزان آشنا به اچتمل اگر اشارهای داشته باشند، ممنون خواهم شد. همچنین آیدی جدید یاهوی این جانب را میتوانید در وبلاگ جدید [+] ببینید.
دعا بفرمایید.
با اجازهی دوستان مدتی – که امیدوارم خیلی طولانی باشد – از وبلاگ نویسی دور خواهم بود.
دعا بفرمایید.
برخی از عزیزان، وبلاگهای امیر عباس را با بازدید مستقیم (و نه مثلاً از طریق گوگل ریدر) رصد میکنند. از این رو مجبور اند به وبلاگهای مختلف سر بزنند. گاه دوستی در تماس تلفنی میگوید که به وبلاگهایت سر زدم و خبر جدیدی نبود.
از این پس کافی است فقط وبلاگ عجم و بخش جدیدترین یادداشتها را ببینید. اگر کلیک کردهاید، دیدهاید که برای آشنایی بیشتر شما، تعدادی از وبلاگهای امیرعباس نیز در وبلاگ عجم لینک شدهاند.
دعا بفرمایید.
این روزها نان به نرخ روز نخوردن هم هزینه دارد.
اهل اندیشه بودن و قاطع و منطقی سخن گفتن هم جرم است.
در میان وبلاگ نویسان، آنها که در حوزهی اینترنت قدرتی دارند، نامحرمانه را برنمیتابند و در جلسات علیه او و نویسندهاش صحبت میکنند.
با اینکه مدتهاست در نت حاشیه نشینم و از مدعیان سنتی فاصله گرفتهام و فقط برای ادای تکلیف مینویسم، اما مدعیان جدید با نگرشی یکسویه و باندی، نامحرمانه را تحریم کردهاند.
اما اگر کسی آرزو دارد که به صورت جزئی و فاش از این موضوع چیزی بگویم، آرزو را با خود به گور خواهد برد. حتی برای این یادداشت ایمیل دعوت هم نمیفرستم.
دعا بفرمایید.
بنا به احترام به دیدگاه برخی وبلاگ نویسان ارزشی که از این وبلاگ و از خودم برایم عزیزتر هستند، یادداشت «رؤیت هلال از دیدگاه حسینعلی منتظری» حذف شد.
شایان ذکر است که تعدادی دیگر از دوستان ارزشی از یادداشت استقبال کرده بودند؛ اما آنچه مهم است اینکه این وبلاگ آن قدر برایم اهمیت ندارد که به خاطرش، خاطر چند وبلاگ نویس مؤمن و مخلص را مکدّر کنم. دعا بفرمایید.
سوای از وبلاگهای خوبی که میشناسم و آنها را میبینم و به جز آنها که به قول محمد امین با آنها سلام و علیک دارم، مدتها بود به یک وبلاگ تازه که چشمم را بگیرد برنخورده بودم. در وبگردیها (که حالا دیگر دیربهدیر نصیبم میشود) انگار گمشده داشتم. امروز عصر در حالی که یادداشتی برای روایتهای آسمانی آماده میکردم، برخوردم به دیر تش باد. نویسندهی وبلاگ 22 سال دارد و در روستای جمال آباد کالو (بوشهر) معلم کوچکترین مدرسهی دنیا با چهار دانش آموز است. میخواهم با شهامت اعلام کنم که شعار این وبلاگ برازندهی دیر تش باد است. عبدالمحمد شعرانی قلم قدرتمندی دارد. کلماتش که از چلهی کمان رها میشود، تا ژرفای اندیشه و احساس مخاطب را میشکافد. نه درگیر سیاست است و نه به درونمایههایی میپردازد که شما امیر عباس را دلبستهشان میدانید؛ اما اگر به کسی نگویید در مواجهه با روایتهایش اشک ریختم. فقط به خاطر معصومیت نهفته در روایتهایش و بگذارید بگویم به خاطر عشقی که در سخنش جاری بود. راستش دلم میخواهد من هم در روستای جمال آباد کالو باشم. آقا عبدالمحمد! مهمان نمیخواهی؟
ادامه مطلب ...وبلاگ نویسی برای این جانب هم یک تفریح است و هم یک ضرورت و البته همزمان یک تهدید هم هست. وقتی مینشینم و حساب میکنم که اگر کاری خالصانه و برای خدا نباشد، ترک آن کار ضروری است، چارهای جز تعطیلی وبلاگ نمیبینم. خوشحال نشوید، قصد تعطیلی وبلاگ را ندارم. میخواهم عرض کنم که بارها و بارها از نوشتن علنی در وبلاگ دست کشیدهام و هر بار به دلیلی و اغلب به تأکید دوستان، تسلیم شده و به مدار وبلاگ بازگشتهام. یادم نمیرود که جدیترین عزم جداییام از وبلاگستان را مهندس فخری (مدیر پارسی بلاگ) درهمشکست و در تماس تلفنی در پاسخ استدلال این جانب گفت:«اگر بنا باشد به دنبال خلوص صددرصد باشیم، باید همهی کارها را تعطیل کنیم». آن روزها کاربر فعال پارسی بلاگ بودم و چه بسا ایشان به گمان رنجش اینجانب قصد دلجویی داشته، اما واقعیت این بود که خود را دارای ضعفهای گونهگون میدیدم و میبینم.
در روند وبلاگ نویسی به سوژههایی میپردازم که یقهام را میگیرند. گاهی سیاسی است، گاهی ورزشی، گاهی ادبی، گاه ارزشی، گاه با موضوع دفاع مقدس است، زمانی در باب نت و وبلاگ و همکاران قلم میزنم و خلاصه هر چه در دم به سراغ این دل نیمدار(؟) بیاید.
میخواهم عرض کنم اگر در باب موضوعی مینویسم به معنی فخرفروشی و ادعا و اظهار فضل نیست. شاید گاهی شکلش و فیگورش این باشد، اما مطمئن باشید هیچگاه داعیهاش را ندارم. مثلاً آنجا که از ولایت فقیه دم میزنم یا آنجا که از تهذیب نفس میگویم یا از ائمه (علیهم السلام) و یا از انتظار مینویسم، به این معنی نیست که خودم از این توشهها بهرهای دارم. و اگر لازم است همینجا و در همین ماه عزیز اعتراف میکنم که اگر مینویسم به این معنی نیست که این مفاهیم در اندیشه و رفتارم نهادینه و ملکه شده، نهایتاً میتواند به این معنی باشد که این موضوعات در هنگام نوشتن ذهن پریشانم را به حدی انباشته که چارهای جز نوشتن و رها شدن نداشتهام و میتوان نوشتههای بنده را نوعی اندیشیدن مکتوب دانست. همین و همین! و خاکم به دهان اگر مدعی فضل و فرهیختگی باشم.
دعا بفرمایید.
گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیکنامی رفت نوبت عاشقی است یک چندی
السلام
سفری در پیش دارم. مدتی این صفحات به روز نمیشوند. چندی از مزاحمت ایمیلهای بنده در امان هستید.
نمیدانم کی بتوانم به این چند صفحه برسم و غباری بزدایم؟ و نمیدانم بار دیگر مجالی خواهم یافت تا به دنیای سحر انگیز وبلاگستان سری بزنم و اثری برجای گذارم یا خیر؟ همه چیز را به تقدیر میسپارم.
و باز هم السلام. این سلام وداع است، به رسم عرب ؛ یعنی: خداحافظ.
خوشبختانه محیط اینترنت در چند سال اخیر به خوبی با کاربران مؤمن و متعهد و انقلابی پوشش داده شده است. اگر چه نهادهای فرهنگی کشور نیز کم و بیش در این زمینه فعال هستند ؛ و اگر چه اشخاص یا مؤسسات خصوصی نیز سهم نسبتاً خوبی در این امر دارند، اما این کاربران خوش ذوق و هدف دار هموطن هستند که از روی علاقه و تعهد – و اغلب خودجوش – از این امکان بالقوه استفاده میکنند. چرا که نهادهای رسمی اغلب کارهای مقطعی میکنند و اشخاص حقیقی و مؤسسات خصوصی – بنا به اظهارات اغلبشان – نگاهشان بیش و پیش از هر چیز اقتصادی است که خردهای هم بر ایشان وارد نیست.
در میان وبلاگ نویسان، برخی بنا به نقاط قوتی که دارند شاخص میشوند و خواسته یا ناخواسته دوستان و دشمنانی برای خود پیدا میکنند. این گروه در مواجهه با مسائل گوناگون، گاه یادداشتی منتشر میکنند که خود به خود یک موج وبلاگی را ایجاد میکند. مطلب ایشان مانند سنگی که به برکهای فرود آید، امواج زیادی را ایجاد میکند و دغدغهی ایشان منتشر میشود. تفاوتی نمیکند که در متن یادداشت از همکاران وبلاگ نویس دعوت به نوشتن شده باشد یا خیر، مهمترین عنصر در ایجاد موج وبلاگی، دقت نظر و وقت شناسی وبلاگ نویس شاخص و میزان اهمیت موضوع طرح شده میباشد.
گاهی نیز موضوعی آن همه برجسته میشود که بدون اینکه کسی پیشگام باشد، وبلاگ نویسان به صورت خودجوش در آن باره مینویسند و پست ارسال میکنند. این مورد را میتوانیم با نام جنبش وبلاگی یاد کنیم.
اما مسئله این است که مدتی است وبلاگ نویسانی – اعم از شاخص یا غیر شاخص – در صدد ایجاد امواج یا جنبشهای مصنوعی هستند. بنده – به عنوان یک وبلاگ نویس صد در صد معمولی - شخصاً با این پدیده مشکل دارم. اگر چه همواره این حرکات – ولو مصنوعی – خالی از فایده نیست، اما اعتبار این نوع فعالیتها را بسیار پایین میآورد و به مرور ممکن است وبلاگ نویسان – به ویژه آنها که توانمندتر هستند – نسبت به عموم این نوع دعوتها بیتفاوت شوند.
من این امواج را به تکبیرهای میان سخنرانیها تشبیه میکنم. گاهی واقعاً جای تکبیر است، که اگر کسی فریاد بکشد تکبیر، اتفاق مبارکی رخ میدهد و موضع ناطق تأیید و تثبیت میشود. گاه آنچنان موضوع روشن است که ناخودآگاه دهها نفر شروع به تکبیر میکنند و گاه کسی برای طرح خود و یا حتی صادقانه و از روی موقعیت ناشناسی فریاد میزند «تکبیر» و نتیجه هم که معلوم است.
حالا تصور کنید شخصی که میخواهد فریاد تکبیر سردهد، پیشاپیش با دیگران هماهنگ کند و بگوید: «وقتی گفتم تکبیر سنگ تمام بگذارید» و دیگران هم بنا به رسم دوستی یا رودربایستی قبول کنند. اخیراً به این شیوه نیز موجهای وبلاگی ایجاد شده و طرف با زمینهچینی قبلی و برای اینکه یخ کار حسابی بگیرد، ابتدا با چند نفر هماهنگ میکند و آن چند نفر هم هر کدام با چند نفر هماهنگ میکنند و به شیوهی هرمی، یک مسیر مشخصی که تضمین شد، آن گاه توپ را در میکنند! به نظر نگارنده اگر موج، موج باشد و اگر موقعیت درست سنجیده شده باشد و اگر نوع فراخوان منطقی باشد، نیازی به این زمینهچینیها نیست.
مشکل دیگر قالب تعیین کردن برای موضوعات است. وقتی یک وبلاگ نویس برای پرداختن به یک موضوع، شیوه یا قالبی خاص را برمیگزیند، نباید همان شیوه و قالب را به دیگران هم تحمیل کند. دو مورد را مثال میزنم و امیدوارم این بزرگواران بر اینجانب خرده نگیرند. دو موج خوب و بهجا از دو وبلاگ نویس شاخص و با تجربه، که هر دو به ذوق وبلاگ نویسان عنایت نداشتند و هر دو قالب ِ نامه نگاری را پیشنهاد دادند. بنده شخصاً به نویسندگان هر دو وبلاگ ارادت مخصوص و بیشائبه دارم و اختلاف نظرهای موردی باعث نشده کمترین شکی در توانایی و اخلاص و سخت کوشی این دو عزیز داشته باشم و فراموش نمیکنیم که بحث ما در این یادداشت صرفاً موجهای وبلاگی است.
اینجانب صبر کردم موجهای اخیر تا حد قابل قبولی جلو برود تا بداندیشانی که از اختلاف نظر وبلاگ نویسان ارزشی شاد میشوند، سوء استفاده نکنند. لذا اکنون با فراغ خاطر میتوانم عرض کنم که از وبلاگ نویسان نیز انتظار میرود در هنگام دعوت شدن، پیش از موجی شدن(!) به خوبی فکر کنند و بهترین موضع را در پیش بگیرند. بنده وقتی برای شرکت در موج «نامهای به مسیح» (پیش از آغاز موج) دعوت شدم، عرض کردم که اگر قالب تعیین نمیشد، خوشحال میشدم برگ سبزی تقدیم کنم و دوست دعوت کننده، ضمن تأیید نظر حقیر گفت:«چون قول دادهام در موج شرکت میکنم و الا در مورد قالب حق با شماست».
به کوری چشم دشمنان، وبلاگ نویسان مسلمان، به ویژه جوانان عزیز کشورمان در صحنه هستند و محیط اینترنت را به میدان بزرگ تبلیغ دین مبین اسلام، پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی و حمایت همه جانبه از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تبدیل کردهاند.
دعا بفرمایید.
اشاره: در برخی وبلاگهایم که عمر کوتاهی داشتهاند، گاه یادداشتهایی دارم که حیف است گم شوند. این گونه است که به وبلاگهای فعالم منتقل میگردند. مثل همین یادداشت ؛ با من باشید!
در صفحهی اصلی پرشین بلاگ میخوانیم:«... امروزه وبلاگنویسی محدودهی سنی خاصی ندارد و بچههای دبستانی تا استادان دانشگاه در این زمینه مشغول فعالیت و تولید محتوای فارسی هستند.» با این حساب هر کس پنج دقیقه وقت صرف کند و یک وبلاگ بسازد و سپس یکی دو پست (به عمد نمیگویم یادداشت یا مطلب) هم ارسال نماید، میتوانیم به او بگوییم وبلاگنویس.
به همین دلیل یک وبلاگنویس با یک وبلاگنویس برابر نیست. از طرفی یک کلیک با یک کلیک برابر نیست! طبیعی است که در دسترسترین ملاک ارزیابی وبلاگ، آمار بازدیدکنندگانش باشد؛ اما در عین حال که نمیتوانیم از این شاخص چشم بپوشیم، نباید فراموش کنیم که ممکن است یک وبلاگ کممخاطب بسیار بیش از یک وبلاگ پربیننده ارزش داشته باشد.
این معنا بسیار روشن است و مثال بسیار روشنتری هم به ذهن شما خطور میکند. دیگر همه میدانند که برای جلب کلیک کافی است عقل مکرّم را به مرخصی بفرستید و در وبلاگ به جوک و لطیفه و سکس (پوزش میخواهم) و فال و مقولههای زردی از این قبیل بپردازید. خوشبختانه(؟) تا دلتان بخواهد متن و تصویر و ترفند و فیلم و تنقّلات مجازی (کپیرایت این اصطلاح محفوظ است) در اینترنت موجود میباشد و میتوانید با رفرنس دادن از آنها استفاده کنید و یا اینکه حواس وجدانتان را پرت کنید و آنها را کش بروید.
مهمتر از همه اینکه بسیاری از کلیکها به دلیل غنا و حتی جذابیت وبلاگ نیست، بلکه به دلیل وقت صرف کردن بلاگر و نظر دادن در وبلاگها جلب میشود و از نوع نظرات هم میتوان فهمید که طرف از روی ادب یا رودربایستی آمده و به احتمال قوی (بر اساس شواهد) مطلب را هم نخوانده است.
این معنا خیلی روشن است، اما در مقام عمل خیلیها اشتباه میکنند. مثلاً گاهی مشاهده میکنیم که یک فعال اینترنتی (این هم کپیرایت دارد) تنها ملاکش برای ارزیابی یک وبلاگ، آمار بازدید آن وبلاگ است؛ به ویژه اگر از کلیکها ذینفع هم باشد! به عبارتی فراموش میکند که آمار شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست!
گاهی نیز بلاگرها (به عمد نمیگویم وبلاگنویسان) شأن و جایگاه خود را فراموش میکنند و در مجادلات و بحثها یا با بزرگتر از خودشان بدرفتاری میکنند یا با کوچکترها وقت تلف میکنند! یعنی ناخودآگاه خود را با دیگر بلاگرها برابر میبینند. البته معمولاً شکل اول رایجتر است، یعنی خیلیها به صرف داشتن یک وبلاگ به خود حق میدهند که برای همه شاخ و شانه بکشند!
آنچه اهمیت دارد اصطلاح قشنگی است که در تعریف پرشین بلاگ آمده؛ منظورم «تولید محتوا» میباشد. شما در مقام ارزیابی وبلاگ خودتان و دیگران ببینید تا چه حد از خجالت این اصطلاح درآمدهاید؟!
نظرات شما (۱۴) لینک مرتبط: چند نوع نویسنده داریم؟ [+]
تعجب میکنم که چرا آن برادر یا آن خواهر ارزشی به شدت از ارسال ایمیل توسط بنده شکایت میکند؟ مگر امیر عباس جای چه کسی را تنگ کرده؟ مگر کدام مسئولیت را اشغال کرده که کسی آن را متعلق به خود میداند؟ مگر به جز دین و نظام جمهوری اسلامی و امام و شهیدان، امیر عباس از چیز دیگری مینویسد؟ مگر یادداشتهای پراکندهی او به اندازهی خودش و نسبت به عموم وبلاگها جذاب نیست؟ پس بعضیها چه مرگشان است؟! |