اپیزود نخست: دیشب خواب عجیبی دیدم. حضرت امام خمینی(ره) به خوابم آمدند و در حالی که در خواب میدانستم ایشان در قید حیات نیستند، خیلی به من لطف داشتند. بعد فرمودند:«نامحرمانهات خیلی خوب است و من هر روز میخوانم.» بعد از این جانب خواستند مطلبی را در وبلاگ بنویسم.
ایشان فرمودند:«چون تو رزمنده و جانباز شیمیایی هستی، حرفت به غایت تأثیر گذار است. برو در وبلاگت بنویس هاشمی رفسنجانی دروغ میگوید.:» گفتم:«چه چیز را دروغ میگوید؟» گفتند:«به مزار من آمده و در حضور من گفته که خمینی در ماه مبارک به خوابش رفته. بنویس غلط کرده است. بنویس من اگر دلم هم بخواهد به خواب او هم بروم و نصیحتش کنم اذن ندارم!» گفتم:«ای امام! من نمیدانم او دقیقا چه گفته تا بتوانم مطلب را پرورش دهم؟» ایشان فرمودند:«برو در سایت جماران بخوان.» بعد فرمودند:«از قول من بنویس مگر من بارها به تو نگفتم که سیاست مختلط با دروغ را اسلام قبول ندارد؟ اما تو چند بار گوش ندادی و نتیجهاش را هم دیدی و ما هم دیدیدم. مگر ندیدی آن وقتها که بچههایت کوچک بودند چقدر به دیگران سفارش میکردم مراقب رفتار بچههایتان باشید؟ مگر یادت رفته یک بار من و تو با هم بودیم، همان روزی که یک کلت درآوردی و کناری گذاشتی و گفتی این سلاح را از سوریه برایت آوردهاند. آن روز در مورد آقای [...] گفتم ایشان که امروز پای حکم اعدام پسرش را امضا کرده مسلمان واقعی است؟ چرا مواظب اهل بیت خودت نیستی؟» بعد امام(ره) فرمودند:«بنویس مگر یادت رفته چقدر سفارش خامنهای را به تو کردم. حالا که او ولی فقیه مسلمین هم هست. مگر تو نمیدانی که اطاعت از او فرض است؟ چرا خلاف عمل میکنی؟»
به یاد سیدحسن افتادم و خواستم در مورد او سؤال کنم، اما زبانم نچرخید. امام(ره) انگار ذهنم را خوانده باشند گفتند:«برای او به شما پیغامی ندارم» و اضافه کردند:«حجت بر او تمام است». بعد خواستند بروند که گفتم لطفا مرا هم راهنمایی کنید. فرمودند: مشکلت چیست؟ گفتم: زندگیام راضیام نمیکند. دلم هوای جبهه و شهادت را دارد اما آن فضای معنوی جبههها در شهر پیدا نمیشود. فرمودند:«گناه هم میکنی؟» گفتم:«زیاد.» گفتند:«توبه کن!» گریه کردم و از خواب بیدار شدم.
اپیزود دوم: آیا شما اپیزود اول را باور دارید؟ آیا آن را رد میکنید؟ آیا از امیر عباس مدرک میخواهید؟ درست است. شما حق دارید به همین راحتی خواب مرا رد کنید. میتوانید مدعی باشید که دروغ میگویم. اگر بخواهید به بنده ارفاق کنید، میتوانید بگویید حتی اگر دقیقاً این خواب را هم دیده باشی، باز خواب تو حجت نیست. میتوانید بگویید برای خودت هم اگر حجت باشد، اما برای ما حجت نیست.
به همین دلیل سخن ما با حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی که در مرقد امام(ره) به نقل خواب پرداخته است، همین است. آقای هاشمی! شما به چه حقی این همه بیانات مستند حضرت امام(ره) را رها کردهاید و به تعریف خوابهایی پرداختهاید که ما اجازه داریم از اصل وجودش را قبول نکنیم؟ آیا هیچ کلام مستندی از حضرت امام خمینی(ره) که سازگار با شرایط کنونی جامعه باشد، سراغ نداشتید؟ یا اینکه برای فرار از واقعیت موجود، مصلحت را سیر در فضای وهم آلود خواب تشخیص دادید؟ شما خودتان هم در هنگام تعریف خواب گفتهاید:«البته اینها خواب هستند و نمیشود اینها را حجت دانست»، سلّمنا، پس چرا با تعریف خوابهای بیاهمیت که هیچ حجت شرعی، عرفی و عقلی ندارد، وقت مردم را میگیرید؟ ما حق داریم از شما همراهی با نظام مقدس جمهوری اسلامی و سربازی ولایت فقیه را مطالبه کنیم. ما از شما میخواهیم به جای این حاشیه رفتنها به تکلیف خود عمل کنید. بعد از همراهی با ولایت به عنوان یک سرباز – و نه به عنوان همرزم قدیمی و مدعی سهمخواهی از قانون و مردم و بیت المال – از شما مطالبه میکنیم که دست از یاری منافقین و فتنهگران بردارید و آنها را محکوم کنید و خود برایشان طراحی نقشه نکنید و در سینههای بیمار، آتش ندمید و آتشفشانی را که خود روشن کردهاید به رخ مقام معظم ولایت نکشید! از شما انتظار داریم واقعاً انقلابی و ولایتمدار باشید و گرنه شما که میدانید پاسخ نهایی این ملت به آنها که از ولایت میبرند چه خواهد بود؟!
اپیزود سوم: این جانب احترام زاید الوصفی برای خانواده محترم شهدا قائل هستم. ما هرچه داریم از شهداست و محترمترین قشر جامعه را ایشان میدانم. اما گاه در میان هزاران، موردی پیدا میشود که پشت پا به راه و رسم عزیزانشان میزند.
ماجرا از این قرار است که چندین سال پیش (اتفاقاً در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) داماد ما یک منزل مسکونی را برای خرید قولنامه کرده بود. مالک که همسر یک شهید بود و به گفته خودش به همراه برادرش در بنگاه حاضر میشد. مرد مذکور همواره بیسیمی به همراه داشت و میگفت اطلاعاتی است. تا معامله به مرحله ثبت رسمی برسد، مبلغ قابل توجهی به بهای ساختمان اضافه شد. همسر شهید با بالارفتن قیمت خواستار فسخ قولنامه بدون پرداخت مبلغ واقولی شده بود و گفته بود که همسرم به خوابم آمده و گفته که به خاطر بچهها خانه را نفروش. خواهر بنده و دامادمان با اینکه میدانستند او راست نمیگوید، ولی با این اوضاع خجالت میکشیدند خلاف ادعای او سخنی بگویند. همسر شهید منزل دیگری متعلق به خودش را در نقطهای دیگر از شهر معرفی کرده بود و به قیمت روز (با کلی ضرری که شامل حال داماد ما شده بود) قولنامه کرده بودند. تا اینکه روند صعودی قیمت املاک ادامه داشت و حاجخانم باز هم یاد خواب دیدن افتاد. خواهرم با بنده تماس گرفت و گفت:«در بنگاه هستیم و همسرشهید میگوید که همسرم را خواب دیدهام و گفته است که اصلاً از فروش ساختمان منصرف شو.» خواهرم همچنین گفت:«ما در این چند ماه به خاطر معطل کردن این زن و بالارفتن قیمتها کلی عقب افتادهایم، اگر از ابتدا با شخص دیگری معامله کرده بودیم، اکنون کلی جلو بودیم.» به خواهرم گفتم:«بگو باید فکر کنیم و روز دیگری را در بنگاه قرار بگذار.» ایشان پرسید:«طرحت چیست؟» گفتم:«فعلا قرار را به تعویق بیندازید.» از آنجا که از ابتدا معلوم بود آن شخص بیسیم به دست هر که باشد اطلاعاتی نیست، از دوستان خواستم آمارش را دربیاورند.
از قضا آن شخص در سازمان منابع طبیعی کار میکرد نه اطلاعات و ثانیاً برادر حاجخانم نبود، بلکه شوهر او بود و برای اینکه حقوق زن از بنیاد شهید قطع نشود، موضوع را علنی نکرده بودند! به خواهرم گفتم:«وقتی رفتید بنگاه بگو من شوهرت را خواب دیدهام و گفته زنم دروغ میگوید و معامله را به هم نزنید. اگر اعتراض کرد بگویید شوهرت گفته این مرد هم که در بنگاه است نه اطلاعاتی است و نه برادرت.» اگر باز سماجت کردند، تماس بگیر تا اطلاعات دقیقتر بدهم. در بنگاه حاضر شده بودند و موضوع خواب و دروغ حاج خانم را که گفته بودند، حاج خانم ابتدا شلوغکاری کرده بود و بعد آنها بدون اشاره به موضوع شغل، گفته بودند:«اگر این مرد برادرت است بگو کارت شناسایی ارائه کند.» در این حین و در شلوغی، معلوم نشده بود که آن مرد بینوا چگونه و چه زمان از بنگاه متواری شده است. باری معامله فسخ نشد و دروغگو رسوا گشت.
آری عزیزان، دروغگو دشمن خداست و سرنوشتی جز رسوایی در انتظار او نخواهد بود.
لینک مرتبط: هاشمی رفسنجانی شکستنی است [لینک]
اشاره: قطعه شعر مندرج در یادداشت قبل [لینک] که ایرادهایی نیز داشت، مورد توجه دوستان قرار گرفت. تصمیم گرفتم سه قطعه شعر از شاعران متعهد کشورمان که در محکومیت عمل ننگین و ضد بشری هتک قرآن کریم سروده شده است، تقدیم کنم.
به کشیشی که خودسوزی کرد در فلوریدا...
علیرضا قزوه
اگر خدا بخواهد
ابرهه میسوزد در فلوریدا
و آب میپاشد بر سر آتش
حالا از ونکور تا کشمیر
مردم به خیابان ریختهاند
کشیش بیکششی بودی
آقای جونز!
بدان خیال که سوزد کتاب در آتش
دوباره ابرههای ریخت آب در آتش
کشیش بیکششی بودی که فکر میکردی
آفتاب را میتوان سوزاند
و ذرهبین گرفتی
تا پشت دست خورشید را بسوزانی
خیال کردی قرآن پاک سوختنیست
خیال کردی اگر آفتاب در آتش...
کشیش بیکششی بودی که کبریت کشیدی بر خودت
الا برادر شیخ النجد
کشیش بیکشش! از کوشش تو و ابلیس
تو را نصیب چه شد؟ جز عذاب در آتش
همراه ریش و ریشهی تو
سبیل خندهدار تو هم سوخت
چرا که:
چراغ از آن خدا بود و پف از آن تو،
شد
دعای سوختگان مستجاب در آتش
پیش از تو نیز
برادران حاتم طائی
رفتند و
پاشیدند و
دود شدند
درون چشمهی زمزم چه میکنی استاد!
بهوش باش نپاشی شراب در آتش
کشیش بیکششی هستی
رانده از کلیسا و
مانده از معبد
کتاب کفر به کف داری این نه انجیل است
برو به دشمنی این کتاب در آتش
حمالة الحطب شدهای آقای جونز!
میبینی چه راحت شاعران سبیل تو را دود میدهند
تنها در کتاب رکوردها
احمقترین شدی
تنها دنیا به تو خندید
و شاعری سرود:
نصیب نیست تو را جز همین که هیمه شوی
تو کم ز هیزم خشکی، بخواب در آتش!
بخواب آقای جونز!
پماد سوختگی فردا
از تلآویو خواهد رسید!
***
به بهانه هتک حرمت قرآن عزیز
کمال رستمعلی
جهان فندک نحس تو را خوب میشناسد
و جیب لعنتیات را
که آتش چپاندهای در آن.
تا به جای تو فکر کند
و تصمیم بگیرد کلمات ِ بهار را بسوزاند.
لبه کلاهت را ببر بالاتر دلقک!
تا همه ببینند
تو تکراریترین حشرهای هستی
که جهان میشناسد!
رو به دوربین میگیری ورقهای را
و نمرود ناامید به هیزمهای تو مینگرد
ورقهای را بلند میکنی
و کلمات ِ مریم از مردم ِ شهرت رو میگیرند
ایستگاه هواشناسی بی بی سی
از پیشبینی نوح عاجز است
خیلی زود
سنگینی آن برگه چند گرمی
لهات خواهد کرد
و فندک نحست هر چقدر هم ارزان خریده باشی اش
گران تمام میشود برایت!
کلمات ِ بهار نمیسوزند
کلمات ِ بهار بر چهره سیاهان میوزند
و بر دستهای زنان و کودکان
و بدون آنکه شرافت خود را به شرکتهای کشورت بفروشند
در قارهها و جزیرهها و شهرها
از میان درهها و فلاتها
عطر خود را منتشر میکنند
کلمات بهار این گونهاند حشره بیارزش!
شبکههای خبری کشورت
چنان احمقی از تو ساختهاند
که اصرار داری
ابراهیم را باز به آتش بیفکنی
***
آتش بگیر
حامد حجتی
قرآن به نیزه بود علی گفت ای جهان
قرآن ناطق است کنون در حضورتان
این برگهای مصحف قرآن که بر نی است
در جان من نشانده خداوند آسمان
قرآن منم که آیه تطهیر با من است
قرآن علی است سوره کوثر عدیل آن
در پلکهای من شب «والیل» روز شد
«والشمس» از نگاه پر از نور من عیان
تکرار آیههای «هم الغالبون» منم
«یا ایها الذین» گرفتار در زمان
قرآن ناطق است علی تا همیشهها
قرآن کاغذی است که بر نیزهها روان
آیات نور در تب آن سینه مانده است
نازل شده است حضرت باری به قلبمان
«فاصبرعلی... »تمام سخنهای پوچ و پست
«سبّح بحمد ربِ» خداوند لا مکان
«وَأمُر» به عشق پاک خداوند «و اصطبر»
عبرت بگیر از شب تاریک کافران
قرآن هدایت است به آن سوی«من یشاء»
پرواز می دهد دل و دین را به کهکشان
آتش به مصحف نبوی داغ تازه نیست
تاریخ هم گواه بزرگی است توامان
قرآن و عترت است دو بال نبی حق
آتش فتاده است دوباره به جان آن
نیزار خاندان علی عین مصحف است
آتش زدند باز بر این حجم نی ستان
تاریخ هم گواه بزرگی است بعد از این
میسوخت مصحف دل مولای عاشقان
زهرا مگر که سوره کوثر نبود؟ بود؟
زهرا مگر نبود شب قدر این جهان؟
زهرا مگر مباهله کفر و دین نبود؟
زهرا مگر که کیست؟ همان سید زنان
آتش به آیههای وجودش چرا زدند؟
چون میوزید عطر خوش سورهها از آن
تاریخ گفته است که ای خیل مومنان
قرآن چراغ روشن هر روزهایتان
«دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ
کز دیو و دد ملولم و انسان...» بمان بمان
وقتی چراغ روشن ما مصحف علی است
وقتی جهان به نور علی هست روشنان
راه درست راه نگاه پیمبر است
حیدر در این مقام، نبی را نگاهبان
در آتش وجود علی کربلا گداخت
خون حسین شد سپر جان خاکیان
تا دامن سه ساله او در عطش نسوخت
کی میرسد برای ابد کس به دادمان
آتش به مصحف نبوی داغ تازه نیست
تاریخ هم گواه بزرگی است بیامان
ما زخم خوردگان دل از دست دادهایم
آتش شده است بهر دل ما چو گلسِتان
حالا هزار و چهار صد و چند آتش است
این آتشی که باز رسید از گذشتگان
قرآن درون سینه ما خانه کرده است
آتش بیاورید و بسوزید قلبمان
در سوختن مرام مسلمانیام هنوز
بوی خلیل میدهد این قصه را بخوان
آتش بیاورید که آتش فشان شوم
یک سیل پر گداز ز قلبم شود روان
قرآن نسوخته است و نمیسوزد و هنوز
بانگ «لَهم عذابُ الیم» است بانگمان
اللهُ نور... نورِ سموات بر زمین
قرآن کتاب آینه نور عاشقان
مصباح در زُجاجهای از نور و نار هست
قرآن چراغ روشن خورشید پاسبان
لا شرق و غرب، کوکبِ دُرّی است این درخت
طوری است در تجلی شبهای بیشبان
در خانهای که نور هدایت وزیده است
باید گرفت آتش عشق تو در میان
خون میچکد ز ناخن دجّالههای قرن
تا آنکه در محاصره گیرند انس و جان
قرآن برای مردم جغرافیای خاک
یک پنجره است رو به فراخی آسمان
این پنجره گشوده شود مست میکند
جان تمام خسته دلان را در این زمان
آتش بهانهای است که خاکسترش کنند
غافل از اینکه هُرم عطش میشود عیان
«آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم»
در قرن قحطسالی نامردی جهان
اشاره: اگر چه قطعه زیر ضعفهایی دارد ولی خواندنش خالی از لطف نیست. این شعر را نخستین بار غلامرضا دولتی در بخش نظرات خبر پیام ولی امر مسلمین در پی هتک حرمت قران کریم، در سایت رجانیوز درج کرده است، اما نگفته سروده خودش میباشد یا از جایی وام گرفته است. غلامرضا دولتی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی و عضو شورای شهر چهارمحل از استان گیلان میباشد. به عبارتی این یادداشت، عین کامنت علامرضا دولتی در رجانیوز است.
قطعه شعری خطاب به صهیونیستهای مسیحی
چون پست وزبون وبی مقدارید دلخوش به اهانت قرآنید
برگو به سران فتنه صهیونی الحق که شما ملحد وبی ایمانید
ازبس که وجودتان پر کینه است ناقص زخرد, زروح ودل بیمارید
دیگر زحقوق و از بشر دم نزنید زیراکه شما دشمن هر انسانید
دیگر نبرید نام زعیسی و کلیم زیرا که زدین حق شما بیزارید
سالوس وریا نیز نسازد به شما نفرین به شماکه درجهان رسوائید
کس مثل شما زبون وبیچاره نشد ازبس که زراه حق گمراهید
نه پیروشیطان ونه یاریگر او معلوم شد امروز که خود,شیطانید
آنقدر پی بهشت شدّاد شدید در روز جزا مخلّد اندر نارید
چون پست وزبون وبی مقدارید دلخوش به اهانت قرآنید
لینک مرتبط: سه شعر متعهد در محکومیت هتک قرآن کریم [لینک]
اگر شما به اندازهی کافی از فکر خود استفاده میکنید و به عبارتی اگر فردی معقول و اندیشمند هستید، و همچنین اگر به دستورات الهی توجه دارید و آنها را به کار میبندید، نگران نباشید که دیگران شما را غیر عادی بدانند.
واقعیتِ جهانی که در آن زندگی میکنیم این است که بیشتر مردم در مسیر غلط حرکت میکنند. به همین دلیل، تنظیم کورکورانهی رفتار و حرکت خود با اجتماع، چه بسا شما را به بیراهه ببرد. شیخ شهید ثانی اشراق، حضرت علامه مطهری(ره) بارها به ضرب المثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» خرده گرفته است و در جایی گفته است:«مسئلهی دیگر مسئله عدد است. انسان همانطور که گوسفندصفت از گذشتگان پیروى مىکند، در مقابل جمع و عدد که قرار مىگیرد مىخواهد همرنگ جماعت شود. مىگویند:"خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو". وقتى جماعت رسوا باشد، همرنگ جماعت شدن رسوا شدن است. ولى در انسان تمایل به اینکه همرنگ جمع شود زیاد است.» ۱ و ظاهراً ایشان در مقابل ضرب المثل فوق آورده است:«خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو».
مشخص است که همچون امروز، در طول تاریخ همواره اکثریت مردم در پی کسب دنیا و مقام و شهرت بودهاند و تقواپیشگان، مخلصین، مجاهدان و دانشمندان همواره بخش کوچکی از جامعه بشری را تشکیل دادهاند. ضمن اینکه دنیاطلبان همیشه برای رفتار خود توجیهات عقلی، منطقی، اجتماعی و فلسفی تراشیدهاند و چون عده بیشتری در اجتماع دارند، خیلی وقتها خود را محق جلوه داده، به تخطئه و گاه تمسخر اقلیت راستین پرداختهاند!
باید توجه داشت که – با ساده کردن شرایط - تفاوت رویهی فرد با اجتماع در یکی از حالات زیر متصور است:
الف- گاهی حق با اجتماع است. در این صورت عقل سلیم حکم میکند که فرد به اشتباه خود پی ببرد و با جامعه اسلامی همراه شود.
ب- اغلب حق با فرد است. اینجاست که آدمی باید بداند در مقابل اجتماع مجبور نیست و هویت دینی و انسانی هر فرد، به او در برابر روح حاکم بر جامعه استقلال داده است. در قیامت نیز آدمی با توجه به دارا بودن همین آزادی و استقلال مورد محاسبه قرار میگیرد. از این رو کسی که مسیر خود را بر اساس آموزههای دینی و خردمندانه انتخاب کرده است، نباید شرمنده باشد و یا از هجمههای اصحاب دنیا بترسد، بلکه باید با توکل به خدای لایزال، در رفتار عقلانی و خداپسندانهی خود ثابت قدم باشد و بداند که وعدهی الهی قطعاً محقق خواهد شد که «العاقبة للمتّقین».
ج- گاهی شرایط علی السویه و متشابه است. به این معنی که اگرچه فرد مرتکب اشتباهی نشده است، اما روح حاکم بر اجتماع نیز در این مورد خطایی ندارد. در اینجا شایستهتر است که فرد خود را با اجتماع هماهنگ سازد، اما اگر بنا به یک سلسله دلایل روانی و حسّی، به روش خود دلبستگی دارد، به این معنی که با در پیش گرفتن این رفتار، نشاطی برای انجام دیگر تکالیف خود به دست میآورد، باز باید به روش خود پایبند باشد و از اینکه دیگران او را غیرعادی بدانند واهمه نداشته باشد.
د- ممکن است روح حاکم بر اجتماع و فرد، هر دو در مسیر اشتباه باشند. انسان همواره باید مراقب باشد تا در برابر اشتباهات اجتماع، صبور و خوددار باشد و بنا به تلافی یا از روی غفلت، خود مرتکب اشتباهات دیگر نشود و همان گونه که در ابتدای بحث اشاره شد، توجه به دستورات الهی و حاکم نمودن عقلانیت، آدمی را به ساحل نجات خواهد رساند.
ه- گاهی اجتماع در مسیر درست حرکت میکند ولی فرد نیز شیوهای بهتر و کارآمدتر یافته است. این جدیترین مناقشهی فرد و اجتماع است! اینجاست که خیلیها فرد را مورد عتاب و گاه تمسخر و تحمیق قرار میدهند و با این استدلال که «آیا این همه آدم اشتباه میکنند؟» به این نتیجه میرسند که فرد لجباز، احمق و یا دیوانه است. غافل از اینکه اگر چه جامعه ره به خطا نمیرود، اما فرد به دلیل نخبگی و اندیشمند بودن، به شیوهای برتر رسیده است. در این حالت اگر تزلزل شخصیتی در او وجود داشته باشد، یا تسلیم جو و جامعه میشود و یا دست کم همّ و غمّ خود را قانع ساختن مردم قرار میدهد و از ادامه مسیر باز میماند. هرچند تعامل با اجتماع امری لازم است، ولی باید این تعامل در حدی باشد که فرد را از ادامه حرکت باز ندارد و همواره حرکت در مسیر رشد و تعالی را حفظ نماید و اجازه دهد جامعه در وقت خود حقایق را دریابد.
آنچه بسیار قابل تأمل است اینکه قرآن مجید همواره مؤمنین را کم و گمراهان را بسیار میشمارد. برای نمونه و قرابت ذهن، و بدون اشاره به تفسیر، به این چند مورد که برخی چند بار در قرآن تکرار شدهاند، توجه کنید:
بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً. نه، اینان جز اندکى نمىفهمند. (فتح – 15)
قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ. چه اندک ایمان مىآورید. (الحاقه - 41)
ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ. ولى جز اندکى از شما، پشت کردید و شمایید روىگردانندگان. (بقره – 83)
فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً. و جز اندکى ایمان نیاورند. (نسا - 46)
وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً. و (در نماز) - جز اندکى- خداى را یاد نکنند. (نسا - 142)
قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ. شما چه اندک پند مىپذیرید. (اعراف – 3) و (نمل – 22) و (الحاقه – 42)
قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ. چه اندک سپاس مىگزارید. (اعراف – 10) و (مؤمنون – 87) و (سجده - 9 ) و (الملک - 23)
قَلیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ. چه اندک پند مىپذیرید. (غافر – 58)
و در مقابل:
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ. ولیکن بیشترشان جاهل اند. (انعام - 111)
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ. ولى بیشترینشان نمىدانند. (انعام - 37) و (اعراف – 131) و (انفال – 34) و (یونس – 55) و (قصص – 13) و (قصص – 57) و (زمر – 49) و (دخان – 39) و (طور – 47)
وَ لا تَجدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ. و بیشترینشان را شکرگزار نخواهى یافت. (اعراف - 17)
وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ. در بیشترینشان وفاى به عهد نیافتیم و بیشترین را جز نافرمانان ندیدیم. (اعراف - 102)
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ. ولى بیشترینشان شکر نمىگویند. (یونس – 60) و (نمل – 73)
أمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً. یا گمان کردهاى که بیشترینشان مىشنوند و مىفهمند؟ اینان چون چارپایانى بیش نیستند، بلکه از چارپایان هم گمراهترند. (فرقان - 44)
اگر بنا باشد برای حالات مختلف مثال آورده شود، این یادداشت بسیار طولانی خواهد شد، اما باز هم برای قرابت ذهن به یک نمونه مهم اشاره میشود. همه شیعیان میدانند که قیام بزرگ حضرت حجت(علیه آلاف التحیّة و الثناء) به همراهی 313 یار راستین محقق خواهد شد. مردان خودساخته و نمونهای که هیچگاه از روح حاکم بر اجتماع پیروی نخواهند کرد. چه اگر به جز این میبود، و اگر آحاد جامعه خالصانه در مسیر درست حرکت میکردند، در طول تاریخ و پس از نسلهای مختلف، میبایست عدد یاران حضرت مهدی(عج) بسیار بیش از این 313 تن باشد. اما باز میبینیم که زمان گذشته است و سالها از پس سالها آمده و سپری شدهاند، اما هنوز فهرست 313 یار راستین آن حضرت، تکمیل نشده است.
این یادداشت را با دو بیت شعر زیبا و معروف به پایان میرسانم که:
قـطـعـهی گـم شدهای از پـر پـرواز کـم است یـازده بــار شمـردیـم و یـکی بــاز کـم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است عـرق شرم زمیـن است کـه سرباز کم است
پاورقی: 1- مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج22، ص 702.