به خبرگزاری وزین فارس که کلیت آن را به صداقت و سختکوشی میشناسم، پیشنهاد میشود که سرویس ورزشی خود را به «سرویس پرسپولیس» تغییر نام دهد. البته «سرویس آنتیاستقلال» هم نام خوبی است ولی طولانیتر است. این پیشنهاد بنا به رویه این خبرگزاری محترم ارائه شده است.
ü پینوشت: حتماً میدانید که بنده به خبرگزاری فارس (به جز سرویس پرسپولیس آن) ارادت دارم، دوستان خوبی در این خبرگزاری دادم و قبلاً از آن دفاع هم کردهام، که در لینک مقابل میبینید . [لینک]
یکی از دوستان که مدرس دانشگاه، اهل فوتبال و فردی اجتماعی است، همواره از جو ناسالم ورزشگاهها گلایه دارد. همچنین وی از انتخاب علی دایی به عنوان سرمربی تیم ملی به شدت آشفته بود. تا اینکه زد و دنیا چرخید و محمد مایلی کهن را جریان حوادث از میان گل و لای بیرون کشید و به سطح اول فوتبال ملی رساند. این دوست ما از این انتخاب راضی و خوشحال بود. یکشنبه شب گذشته، ساعاتی پس از انتشار بیانیه مایلی کهن، در تماس تلفنی به این جانب گفت:«آن قدر کار حاجی مایلی زشت است که دوست دارم این بار در ورزشگاه نهایت فحاشی به او صورت گیرد تا به خود بیاید.»
اگر خاطر شریف شما باشد، در یادداشت «آقایان خودتان را درست کنید!» [لینک] عرض شد که «نخستین گام کنترل و ارشاد تماشاگران، همانا اجرای عدالت و اتخاذ مشی بیطرفی است و بسیاری از ناهنجاریهای ورزش فوتبال و حرکات غیر فرهنگی تماشاگران، ریشه در بیعدالتی داوران و متولیان فوتبال دارد.» نگاهی به ورزش فوتبال کشورمان نشان میدهد که مشکلات زیادی گربانگیر آن است. از اشتباهات عجیب و غریب داوری که همه جوره توجیه و تأیید میشود تا انتخاب دستوری و دفعی سرمربی تیم ملی، تا مسئولیت مادام العمر یک جوان ناعادل بر برنامه 90 و به دنبال آن وجود یک کارشناس رنگی همیشگی در برنامه و قبضه کردن اختیارات و ظرفیتهای رسانهی ملی به نفع یک لابی خاص در فوتبال کشور.
مهمتر و تأثیر گذارتر از همه اشتباهات بحث برانگیز داوری است. درست است که همه جای دنیا اشتباهات داوری جزئی از فوتبال است، اما همه جای دنیا یک تیم در فهرست کینهی فدراسیون قرار نمیگیرد تا در هر بازی یکی دو پنالتیاش را نادیده بگیرند. مربی کاربلدی مثل فیروز کریمی میداند که اشتباهات داوری جزئی از فوتبال است، اما این وصله در فوتبال ما آن همه نچسب و مشکوک است، که همین فیروز کریمی این مطلب را به سخره میگیرد و در یک مصاحبه 11 بار میگوید اشتباهات داوری جزئی از فوتبال است. در بازی بعد یک پنالتی دستوری برای تیمش میگیرند، ولی معضلات فوتبال ما به قوت خود باقی میماند.
آقایان! خودمان را به کوچه علی چپ نزنیم. فوتبال ما پر است از زد و بند. در چند سال اخیر این زد و بندها معمولاً علیه یکی از دو تیم پرطرفدار بوده است. آن قدر زشت عمل کردهایم که ادبیات فوتبال دوستان به زشتترین شکل خود رسیده است. به گونهای عمل کردهایم که میزان محبوبیت و مقبولیت فوتبالیها در شعارهای داخل ورزشگاهها معلوم میشود. فوتبال ما به جایی رسیده که سرمربی تیم ملی از روی سکوهای تماشاچیان عزل میشود! آن قدر عدالت را برقرار کردهایم(؟) و آن همه کار زیربنایی در امر فرهنگ فوتبال انجام دادهایم(؟) که شاخص مدیران و مربیان و بازیکنان ناموفق فحاشی تماشاچیان است. آقایان! دنبال مجرم نگردید. خودتان به گونهای عمل کردهاید که اکنون فحاشی جزئی از فوتبال ماست. اینها که فحش میدهند، تماشاگرنما نیستند، تماشاگرند!!! همه با هم و دهها هزار نفری فریاد فحاشی سرمیدهند، تماشاگر نما کجا بوده است؟ آن قدر این ادبیات نهادینه شده است که سرمربی دستوری، اصولگرا و باتجربهی تیم ملی به همین ادبیات فحاشی – آن هم در افراطیترین حد ممکن – روی میآورد. آن هم نه از روی عصبیت، بلکه آگاهانه و با اصرار و ماندن بر موضع فحاشی. آقایان! مجرم شما هستید. شما با عملکرد خود فحاشی را در فوتبال ما نهادینه کردهاید. «آقایان خودتان را درست کنید!» [لینک]
پینوشت:
- دوستی که در ابتدای یادداشت به او اشاره شد میگفت: سال 62-61 عکسی در کیهان ورزشی دیدم که مایلی کهن در حال بالارفتن از فنسها بود تا تماشچیان معترض را کتک بزند. فرصت نکردم از دوستان کیهانی در این باره جویا شوم.
- ایشان همچنین میگفت در سال 1982 بعد از بازی ایران و عربستان که اعضای تیم ملی به سمت داور هجوم بردند، مایلی کهن مشتی حواله داور کرد که عکس آن هم در همان ایام منتشر شده بود.
- این جانب که این روزها احساسات و عواطف و ذهنیاتم گیر مسائل فوتبال افتاده است، به عنوان عضو سایت استقلال در انجمنهای سایت حاضر شدم و از دوستان و لیدرها خواستم که در بازیهای آینده فحاشی نکنند و چندین کامنت مبنی بر پذیرش لیدرها هم رسید. به دوستان این گونه عرض کردهام: معتقدم در ورزشگاه نباید به مایلی کهن فحاشی کرد چون به نفعش تمام می شود و مظلوم نمایی می کند و از نظر حقوقی نیز دعوی متقابل پیدا می کند. شعارها باید فراوان مستحکم مداوم و در عین حال خالی از کلمات رکیک باشد. شعار استقلالی ها در بازی های آینده: «مایلی یادت نره ژنرال سرورته»
اگر یک مربی باشگاهی بیانیهای در حد بیانیهی مایلی کهن منتشر میکرد، چه اتفاقی برایش رخ میداد؟ آیا او را از هستی سافط نمیکردند؟ آیا تیم ملی جای شایستگان نیست؟ آیا تیم ملی جایگاهی نیست که در آن اصول اخلاقی مهمترین فاکتور است؟ آیا محمد مایلی کهن بدیهیترین اصول اخلاقی را زیر پا نگذاشت؟ آیا توهینها و کلمات استفاده شده در بیانیهی محمد مایلی کهن تا کنون سابقه داشته است؟ آیا تیم ملی نباید از حاشیهها دور باشد تا با وفاق عمومی گامهای مستحکمی به سوی جام جهانی بردارد؟ آیا مایلی کهن کاری نکرد که نیمی از علاقمندان فوتبال آرزومند شکست او و تیم ملی کشورمان باشند؟ آیا با این وضعیت ره به جایی خواهیم برد؟ آیا پاسخ این پرسشها مشخص نیست؟
مشخص است، برای کوچک و بزرگ اهل فوتبال این آب و خاک روشن است که محمد مایلی کهن کاری کرد که کمترین نتیجهاش باید برکناری او باشد. پیش از اینکه حاشیهها و اعلان جنگ حاجی مایلی علیه اردوگاه استقلال، به تیم ملی لطمه بزند، باید او را برکنار کرد. پیش از آنکه فاجعه تکرار شود، پیش از آنکه غرور ملی با باختهای پی در پی جریحه دار شود، پیش از آنکه در ورزشگاه شاهد حرکات تلافیجویانهی تماشاچیان طرفدار امیر قلعه نویی باشیم، حاجی مایلی باید برکنار شود. مایلی کهن قدر این نعمت الهی را ندانست. مایلی کهن جایگاه خود را نشناخت. مایلی کهن خراب کرد و باید برود.
پرسش آخر اینکه: آیا فدراسیون فوتبال نباید به وظیفه ذاتی خویش عمل کند؟
میخواستم تیتر بزنم: مرده شوی این اصولگرایی را ببرند. میخواستم تیتر بزنم:ناامیدمان کردید. میخواستم تیتر بزنم: راه علی دایی را نروید. میخواستم تیتر بزنم: به ژنرال حسادت نورزید. آقای مایلی کهن! ای شما که حقتان از همه بیشتر است! شما مرا نمیشناسید اما شنیدهام که مطلب مرا پرینت گرفتهاید و نزد مقامات به عنوان سند مظلومیت خود ارائه دادهاید. یادتان که نرفته؟ همان مطلبی را میگویم که در دفاع از شما خطاب به علی دایی نوشتم. [لینک] اما اگر آن موقع به خاطر حق و عدالت نوشتم، این بار هم مینویسم. فکر کردهاید که بندهی حقیر دلبستهی شخص (نفس) شما هستم؟ کسی هم که به سرمربیگری شما صحه گذاشت با شما عقد اخوت نبسته است. کما اینکه پیشتر دایی را انتخاب کرده بود و شاید بعد از شما به قلعهنویی روی بیاورد. اینجا ایران است دوست عزیز و سند تیم ملیاش را به نام سرمربی نمیزنند. و اما بعد؛
شما بیانیه خود را با «مردم عزیز، قهرمان و دوست داشتنی ایران سربلند و همیشه جاوید» شروع میکنید و همچنین میآورید: «هیچ دستی برتر و بالاتر از دست خداوند عزوجل نیست و اوست که اگر بخواهد کسی را خوار نماید ...»، اما آیا خجالت نمیکشید که با ادبیات چاروادارنه به بهترین – بله بهترین – مربی وطنی در حال حاضر توهین میکنید؟ و بعد از توهین هم اتهام میزنید؟ شما همه را به نوچهپروری متهم میکنید. اما فراموش کردهاید که نوچهها میلیونی نیستند. شما همه را به یک چوب میرانید. ممکن است کسی شما را به حسادت متهم کند. آخر مگر نه اینکه شما در میان تماشاچیان و دوستداران فوتبال دوستداری ندارید؟! شما نمیدانید که ما برای دفاع از یک مربی اصولگرا به نام محمد مایلی کهن چه زجری میکشیم. دلیلش هم این است که شما محبوبیت ندارید. بله خداوند هر که را بخواهد عزیز میکند. حالا شما گمان کردهاید چون سرمربی تیم ملی شدهاید عزیز مردم هم هستید؟ و آیا خجالت نمیکشید که با چند جمله تعریف از مردم عزیز و قهرمان میخواهید سرشان را شیره بمالید تا کلمات سخیف شما را تأیید کنند؟
شما فکر کردید شاخ حضرت غول را شکستید که در بازیای که هیچ استرسی برای بقا و قهرمانی نداشتید، در یک استراتژی تخریبی، با کمک داور و نادیده گرفته شدن دو پنالتی مسلّم و درست در زمانی که با ناامیدی به سمت رختکن میرفتید، در یک حادثه و به صورت قضاقورتکی یک گل به ثمر رساندید و یک امتیاز از استقلال گرفتید؟ کافی بود داور پنالتیها را به درستی اعلام کند تا عیار تیم شما و آقای حق مسلم(!) معلوم گردد. و البته داور هم میدانست که مربی سایپا با فدراسیون قرارداد دارد و باقی قضایا. شما چطور نام خدا را میبرید و در کنار آن زشتترین عبارات را استفاده میکنید؟ شما چگونه نام خدا را میبرید، وقتی خدا را هم بنده نیستید؟ چرا شما حق خود را از تمام مربیها بیشتر میدانید؟ چرا شما هم مثل علی دایی خداوند را لابی و – العیاض بالله - طرفدار(!) خود میدانید؟ من هیچگاه – حتی اکنون – منکر موفقیتهای گذشته شما نیستم. منکر برخوردهای اصولگرایانهی شما هم نیستم. البته آنها مربوط به گذشتههای دور است. در این سالها شما فقط باختهاید و دعوا کردهاید و به زمین و زمان تاختهاید. در همان یادداشت که از شما دفاع کردم نیز به عصبی مزاج شدن شما اشاره کردم. شما در دوبازی گذشته اخراج شدید و یک سخن از حضرت امام(ره) را هم ناخواسته تحریف کردید. حضرت امام(ره) از قول استادشان فرمودند که ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است! اکنون ای شمایی که گفتید باید خیلی سعی کنید تا آدم شوید! خوب سعی کنید دیگر! کمی آدم شوید. خیلی دیر شده است و شما همین روزها بازنشسته میشوید. نشان به آن نشان که در برنامه 90 به پیری خود فخر فروختید! این چه تندخویی و عصبیت و غروری است که از آن دست نمیکشید؟ این اواخر هم که جا پای شاگرد خود – علی دایی - گذاشتهاید و به محض سرمربی شدن به تسویه حساب روآوردهاید. اگر به علی دایی این اشکال وارد بود، به شما بیشتر وارد است.
آقای مایلی کهن پیر شده، به خود بیایید! خیر سرتان شما نمایندهی اصولگراها در ورزش هستید. شما هم ما را ناامید میکنید؟ پس دیگر دلمان را به که خوش کنیم؟ آقای مایلی کهن! اشکالی ندارد که شما به یک مربی انتقاد داشته باشید و معتقد باشید درصدد لاپوشانی عیبهای خود است. حتی میتوانید این عقیده را ابراز کنید. اما نه اینکه توهین کنید و کلمات زشت و دون شأن اصولگرایی به کار ببرید. آیا به کاربردن کلمات «گنده باقالیها؛ آدم کوتوله، شعبان بیمخها و نوچههایشان، آقایان کوتوله و عوام فریب (کل یوم)، فاقد مدرک تحصیلی برای گروهبان قندلی شدن» اصولگرایانه است؟ آقای مایلی کهن ناامیدمان کردید! آقای حق مسلم به ژنرال حسادت نورزید! آقای مایلی کهن راه علی دایی را نروید! آقای مایلی کهن آبروی اصولگرایی را بردید.
مرتبط:
- بیانیه سخیف مایلی کهن در حمله به استقلال و قلعه نویی [لینک]
- یادداشت قدیمی امیر عباس در دفاع از مایلی کهن [لینک]
پیش درآمد: این مطلب را از وبلاگ یک دوم خردادی انتخاب کردهام. این یادداشت با همین عنوان و در تاریخ 30 خرداد 1384 درست پس از پیروزی دکتر احمدی نژاد در انتخابات نهم نوشته شده است. البته آن وبلاگ اکنون فیلتر است و یحتمل نویسندهاش هم تا کنون فیلتر شده باشد! با بخشی که در مورد مردم نوشته کاملاً موافقم، اگر چه این یادداشت رویکرد دوم خردادی دارد و از آن منظر مورد تأیید نمیباشد. بخوانید و ببینید چه جالب به اتهام زدن به مردم خرده گرفته است.
پیش از انتخابات اخیر ، وقتی سخن از بی میلی مردم نسبت به انتخابات به میان می آمد، به دوستان می گفتم که مشارکت مردم قطعی است – چه خوشمان بیاید چه نیاید – و می گفتم که باید برای آن فکری کرد و با فرض مشارکت مردم راهبرد ارائه داد و به همین دلیل ، نام وبلاگ جدید خود را [...] گذاشتم و در تاریخ 9 خرداد 84 این مطلب را در وبلاگ درج کردم.
بعد هم در همان جا پیش بینی کردم که هاشمی رفسنجانی با یکی از اصولگرایان (آن موقع نظرسنجی ها قالیباف را نشان می داد) به دور دوم راه پیداخواهند کرد و پیشنهاد دادم که اصلاح طلبان در اسرع وقت به هاشمی روی بیاورند و وقتی این اتفاق نیفتاد ، من هم از معین حمایت کردم ، اما چون عاقبت کار را حدس می زدم ، در پایانِ نامه خطاب به دکتر معین (پست قبل) گفتم :« اگر ملت به ریاست جمهوری شما صحه نگذاشتند ...» و دیدیم که صحه نگذاشتند.
دقت کنید! نیازی به علم غیب ندارد. ما هنوز یاد نگرفته ایم که بین جنگ روانی و برآوردهایی که باید در جلسه های درون حزبی بررسی شود تفاوت قائل شویم. ما به درستی به جنگ روانی دامن می زنیم و به غلط چیزی را که در جنگ روانی گفته ایم ، خودمان هم باور می کنیم و بعد که نتیجه رقم می خورد می گوییم که عجب! چقدر مردم ما غیر قابل پیش بینی هستند؟!
داستان ما حکایت ملانصرالدین است که شایعه کرد آش می دهند و وقتی استقبال مردم را دید ، ظرفی برداشت و داخل صف شد و با خود گفت که شاید هم دادند! نه عزیزان! مردم غیر قابل پیش بینی نیستند ، این ما هستیم که چشمان خود را باز نمی کنیم.
در هفته ی آخر تبلیغات ، حداقل در [...] کاملاً مشخص بود که احمدی نژاد شانس اول است و در کل کشور هم می شد فهمید که دکنر معین در 3 ردیف نخست جایی ندارد ، اما وقتی در ستاد دکتر معین از یکی از عزیزان روحانی ، نتیجه ی نظر سنجی ها را پرسیدم ، ایشان گفت که در یک نظر سنجی دکتر معین اول است و در یک نظر سنجی دیگر دکتر معین بعد از هاشمی دوم است و من هم به ناچار سکوت و سپس خداحافظی کردم و به خاطر همراهی با دوستان به دکتر معین رای دادم که بعدها دچار عذاب وجدان نشوم.
من قائل به سیاست ورزی منهای اخلاق نیستم ، آن چنان منطقی و شفاف سخن می گویم که همه جا – حتی به هنگام احضار گاه و بی گاه – بتوانم با قاطعیت سخن بگویم و از اندیشه ام دفاع کنم. به همین دلیل معتقدم که این نتیجه قابل پیش بینی بود و سایت بازتاب علم غیب نداشت. نتیجه قابل پیش بینی بود و در چند روز آخر ، گشت و گذار در میان مردم ، همین نتیجه را به دست می داد ، اما دوستان ما با غرق شدن در هیاهوی جنگ روانی ، باورشان شد که انتخابات با رقابت معین و هاشمی رقم می خورد و حتی برخی به دکتر معین خوش آمد هم گفتند . حال که دکتر معین در جایگاه پنجم ایستاده است ، به این دلیل که نمی خواهند به اشتباهشان اعتراف کنند ، از غیر قابل پیش بینی بودن مردم و تقلب سخن می گویند.
من معتقدم که تقلبی صورت نگرفته است [...] و به سهم خودم از حذف کروبی [هم] خوش حالم. [...]
به هر حال مردم قابل پیش بینی هستند و کاش دوستان اصلاح طلب به هنگام از هاشمی رفسنجانی حمایت می کردند.
پیشرفته ترین امکانات و تدابیر امنیتی را بهکار بسته بودند تا در پروژهی ناتوی فرهنگی دشمنان جمهوری اسلامی ایران، آخرت خویش را بر باد دهند و به عوض دو ریال مزد کثیف دریافت کنند و به خیال خود دنیا را خوش بگذرانند.
اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برخورد با جرایم سازمان یافته، با عملیاتی چندجانبه و پیچیده، به شناسایی و دستگیری عوامل دشمن اقدام نمود. یاد حضرت امام خمینی(ره) به خیر و روح پرفتوحش شاد که میفرمود:«اگر سپاه نبود کشور هم نبود.»
اگر تا کنون از پایگاه مرکز بررسی جرایم سازمان یافته دیدن نکردهاید، حتماً در بازدید از آن شتاب کنید. ) [ لینک]
دکتر محمود احمدی نژاد شخصیتی منحصر به فرد دارد. یکی از خصوصیات بارز او پیشبینیهای دقیق و همراه با اعتماد به نفس اوست. هنوز هم بسیاری از دوستان و همفکران او نمیدانند چه در میان بود که پیش از انتخابات نهم، وقتی نظرسنجیها قالیباف را بالاتر از احمدی نژاد نشان میداد، او با قاطعیت اعلام کرد که من رأی میآورم و حاضر به کناره گیری نیستم. دکتر احمدی نژاد رأی آورد و مدتی بعد، دوستانی که از او دلخور شده بودند، با مشاهده چرخش نسبی قالیباف، خدا را شکر کردند که احمدی نژاد ماند و رأی آورد.
اما دکتر در بعضی امور مورد انتقاد همفکران خویش است. گاهی عزل و نصبها و حمایتها و عدم انعطاف پذیری او به مذاق خرد جمعی اصولگرایان خوش نیامده است. سران اصولگرا در جلسهای که اواخر سال گذشته با رئیس جمهور داشتند، نگرانیها و انتقادات خود را با وی در میان گذاشتند. دکتر احمدی نژاد با پذیرفتن برخی اشتباهات، تأکید کرد: «مطمئن باشید که من در خط مستقیم حضرت آقا (مقام معظم رهبری) هستم.» و همین جمله کافی بود تا لبخند رضایت بر لبان جمع بنشیند.
البته اصولگرایان باید بدانند که در بیان دیدگاههای خود و تذکر اشتباهات احمدی نژاد، نباید تا جایی پیش بروند که حمایت از دکتر را به شروطی مشروط کنند؛ چرا که اکنون بیش از انتخابات نهم، پیروزی دکتر احمدی نژاد قطعی به نظر میرسد و در نشست نهایی با ایشان کافی است تأکید کنند که شما نمایندهی اصولگرایان در حاکمیت هستید و شایسته است که با خرد جمعی اصولگرایان همراه باشید.
عجیب است که این روزها پاسداشت ارزشهای اسلام و انقلاب برای بعضیها ننگ و عار شده است. برخی از مدعیان اصلاحات یعنی همان دوم خردادیها، آن چنان از آرمانهای حضرت امام خمینی(ره) فاصله گرفتهاند که حتی وقتی کروبی که از جناح خودشان است، به پایبندی خود بر اصول انقلاب و رهنمودهای امام راحل(ره) تأکید میکند، همه خواهان حذف او هستند. سؤال مردم فهیم از دوم خردادیها این است که اگر انقلاب و جمهوری اسلامی و رهنمودهای امام خمینی(ره) را قبول ندارید، پس برای کدام کشور و کدام ملت میخواهید فعالیت سیاسی کنید و به خیال خود ریاست جمهوری را به دست بگیرید؟ شما که راهتان از ملت جداست، چگونه توقع دارید که مردم به شما روی آورند؟
پیش از اینکه سید محمد خاتمی انصراف خود را رسانهای کند (که در مورد آن خواهم نوشت) خیلیها جمع شدند یا جدا جدا با تحمیق و تهدید و تحسین و التماس و فشار و حتی تطمیع، خواهان انصراف کروبی بودند. باز هم این سؤال مطرح است که مدعیان کار حزبی چرا حزب اعتماد ملی را که در میان اقلیت دوم خرداد قدرتمند است و به شهادت انتخابات مجلس، پشتوانهی اقلیت مردمی را هم با خود دارد، برنمیتابند؟ هزاران دروغ را به عنوان نظرسنجی و گمانه زنی نشر میدهند که بگویند کروبی رأی و محبوبیت و جذابیت ندارد، اما واقعیت این است که مدعیان با اصول انقلاب اسلامی که ملت برایش هزینه داد و آن را تثبیت کرد و اکنون هم بر همان راه استوار است، مشکل دارند. اما وقتی خجالت میکشند بگویند راهشان از مردم جداست، هزاران دروغ را به یکی از کاندیداهای جناح خود نسبت میدهند، پس عجیب نیست که دکتر احمدی نژاد – منتخب مکتبی و محبوب ملت بزرگ ایران – مورد حملات ناجوانمردانه این مدعیان قرار گیرد.
در هر حال اگر چه دوم خردادیها در انتخابات دهم ریاست جمهوری بیش از 10 درصد آرا را با خود نخواهند داشت، اما صاحب این قلم معتقد است که از این 10 درصد سهم عمدهای به کروبی خواهد رسید. حجة الاسلام کروبی هم گفته که ایستاده است و حتی وساطت حجة الاسلام رفسنجانی را هم نپذیرفته است. کروبی گفته است که شما فکر میکنید من غضنفرم، اما من عضنفر نیستم و رأی بالایی در میان اصلاح طلبان دارم. کروبی به یکی از اعضای ستادش هم گفته است: اینها حاضر اند دکتر احمدی نژاد رأی بیاورد اما من رئیس جمهور نشوم.
یکی از اعضای شورای مرکزی اعتماد ملی نیز گفته است: اگر بنا به ائتلاف باشد باید همه به نفع آقای کروبی کنار بروند چون رأی بیشتری دارد. اما همه میدانیم که در این انتخابات اصولگراها پیروز اند، پس نیازی نیست دوستان بحث آمدن و نیامدن و ائتلاف را پیش بکشند. هر که گمان میکند رأی دارد به میدان بیاید و حرفش را ثابت کند. البته نقل این حرفها و انتخابت دهم نیست، اینها میخواهند اعتماد ملی و حاج آقا کروبی را برای همیشه از میدان خارج کنند، اما ایشان زبدهتر از این حرفهاست و به اندازه عمر هر یک از این آدمها کار سیاسی کرده و مسئولیت داشته است.
v برای آگاهی از به روز شدن وبلاگهای امیر عباس، کافی است فقط یاداشتهای جدید وبلاگ عجم را ببینید [لینک]
من کرگدن را دوست دارم چون تنها سفر میکند و برای ادامهی مسیر زندگی خود، معطل کمک کسی نمیماند. اگر بنا باشد در جنگل و در راهی پیش برود، به اتکای شاخی که جلو صورت دارد و بدون نیاز به کمک دیگران، با اطمینان قدم برمیدارد و پیش میرود.
برخی از عزیزان، وبلاگهای امیر عباس را با بازدید مستقیم (و نه مثلاً از طریق گوگل ریدر) رصد میکنند. از این رو مجبور اند به وبلاگهای مختلف سر بزنند. گاه دوستی در تماس تلفنی میگوید که به وبلاگهایت سر زدم و خبر جدیدی نبود.
از این پس کافی است فقط وبلاگ عجم و بخش جدیدترین یادداشتها را ببینید. اگر کلیک کردهاید، دیدهاید که برای آشنایی بیشتر شما، تعدادی از وبلاگهای امیرعباس نیز در وبلاگ عجم لینک شدهاند.
دعا بفرمایید.
بوی بهار میآید. بوی عید، بوی ماهیهای سرخ، بوی هفت سین، بوی سبزه. بوی باران. بوی دلهای بارانی. بوی دلهای آسمانی. بوی عرش. بوی آیههای نورانی قرآن. بوی صلوات. بوی نماز. بوی دعای مادر پشت سر جوانان دم بخت. عطر اشکهای مادر شهید پای سجادهی دعا. بوی گلزار شهدا، بوی غیرت، بوی شرف، بوی مردانگی. عرض شد که از زنده بودن این شهر و این مملکت خرسندم. به خودم میبالم که در ایران اسلامی زندگی میکنم. این روزها یک حس خوب دیگر هم دارم. حسی که از شوق دیدار یاران سرچشمه میگیرد. حس پریدن، حس مهاجرت. سهراب هم با من همنوا شده است که: زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد [لینک]
تجربه ثابت کرده که هر چه امروز شما در زندگی دارید، در آینده از آن با حسرت یاد میکنید. همین موقعیتهای درس و بحث، یا سختیهای اول و میانهی زندگی، یا محنتها و حساسیتهای نوجوانی و جوانی، در آینده با حسرت و به عنوان روزهای خوش گذشته یاد میشوند. برای آقایان شاید سختترین دوره، ایام آموزش سربازی باشد و برای خانمها ایام مجردی و بیم و امید و آرزوهای ازدواج؛ اما زمان که میگذرد همین دو دوره به بهترین و شیرینترین خاطرات زندگی تبدیل میشوند. فرض کنید زمان ۳۰ سال جلو برود؛ در آن زمان شما حسرت چه روزهایی را و حسرت چه فرصتهایی را خواهید خورد؟!
پس با نگاهی به آینده، حال را دریابید و از لحظههایتان لذت ببرید و فرصتهایتان را استفاده کنید. لذت حال و آینده از زندگی و احساس خوشبختی در زندگی، در گرو توجه به لحظات «حال» است.
اگر چه ردپای رنگ سرخ در عالیترین سطح کشور وجود دارد و در فدراسیون فوتبال نیز مسئولین، خیلی اوقات نمیتوانند این دلبستگی را پنهان کنند، اما اینکه یک خبرگزاری، آن هم یک خبرگزاری ارزشمند و وزین، در انعکاس اخبار مانند ارگان یک تیم فوتبال عمل کند، کاملاً غیرحرفهای و نازیباست. بارها در مرور اخبار ورزشی طی کامنت مواردی را تذکر دادهام و اگر لازم باشد در همین وبلاگ آنها را فهرست و نام خبرگزاری را اعلام میکنم.
در میان مسئولین نیز میبینیم که جناب سعیدلو در حضور رسانهها؛ و متولیان ورزش کشور در جلسات خصوصی، آرزوی قهرمانی پرسپولیس را دارند و وقتی این امید از دست میرود، تلاش میکنند دست کم استقلال به این موفقیت نرسد.
عنایت مسئول کمیته داوران، برخلاف قانون در برنامه زنده تلویزیونی میگوید که برای عدم اخراج مربی استقلال از داور گلایه(!) دارم که همین خط دادن به داور را به اثبات میرساند. همچنین در حالی که خود اذعان میکند ادعای مدیر عامل استقلال مبنی بر نگرفتن پنالتیها درست است، او را به قصد تأثیرگذاری بر داوریها متهم میکند و در جلسه با ترکی (داور بازی استقلال – ذوب آهن) میگوید که به هیچ وجه از جنجال استقلال نترس! و همین پیامی را برای داور به همراه دارد که کشف آن پی.اچ.دی نمیخواهد و با مدرک سیکل هم میتوان آن را فهمید (اشاره به توهین داوران به بازیکنان استقلال).
البته طبیعی است که اقدامات علیه استقلال قابل اثبات قانونی نیست، اما همه میدانند که وجود دارد. از این رو مسئول کمیته انضباطی هم بیکار نمینشیند و امیرقلعهنویی را تهدید به احضار و محکومیت میکند تا دستهای پشت پرده فوتبال، در کمال آرامش، استقلال را از قهرمانی در لیگ برتر دور کنند. فعلاً از بحث شبکه سه و گزارشگران آن و برنامه 90 میگذرم تا بعد.
نکته مهم اینکه تماشاگران استقلال این موارد را میبینند و میفهمند، چرا که شترسواری دولا دولا نمیشود. یک مرتبه که در صحنهای احساسات تماشاگران فوران میکند و حرکتی غیراخلاقی روی میدهد، همه به فکر فرهنگ سازی و ارشاد تماشاگران میافتند.
باید گفت که نخستین گام کنترل و ارشاد تماشاگران، همانا اجرای عدالت و اتخاذ مشی بیطرفی است و بسیاری از ناهنجاریهای ورزش فوتبال و حرکات غیر فرهنگی تماشاگران، ریشه در بیعدالتی داوران و متولیان فوتبال دارد.
آدمهای بزرگ همه شرایط را فراهم میکنند تا دیگران رشد کنند و بالا بروند و به کمال برسند؛ اما آدمهای کوچک از تمام شرایط موجود و در تمام برنامهریزیها و فعالیتهایشان درپی این هستند که خودشان بالا بروند.
اشاره: همراهان این وبلاگ میدانند که کتاب «ویزای بهشت» تنها اثر اینجانب است که بدون استفاده از نام مستعار چاپ شده است. اخیراً معرفی آن را در سایت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس دیدم. این معرفی در روز 9 آبان و به نقل از یک خبرگزاری صورت گرفته است، ولی بنده دیروز عصر آن را دیدم. بد نیست جهت اطلاع – محض ریا – عیناً در وبلاگ قرار گیرد.
روی تصویر کلیک کنید
ویزای بهشت مجموعهای از 9 داستان است که هریک از داستانهای این مجموعه برگزیدهی جشنوارههای کشوری هستند. هرکدام از داستانهای این مجموعه داستان خودش را دارد. مثلاً «مرد طوفان» حاصل حضور در اردوی زیارتی – پزشکی جانبازان اعصاب و روان میباشد که 9 ماه پس از حضور در اردو به همراه کادر پزشکی و فعل و انفعالات فراوان ذهنی نگاشته شده است. آخرین فشنگ تجربه نویسنده از لحظات ناب عملیات والفجر 8 است.
تازگی مضامین در داستانهای این مجموعه از جنبههای گوناگون است و هر اثر دستکم یک ویژگی ناب دارد. برای مثال «ویزای بهشت» به لحاظ زاویه دید جدید است و نخستین داستانی است که با زاویه دید مصاحبهها نوشته میشود که پیش از این سابقه نداشته است. یا «مرد طوفان» (فارغ از کلیشههای رایج و غلط سینما و ادبیات) برای اولین بار زندگی واقعی یک جانباز اعصاب و روان را نشان میدهد که اتفاقاً خلبان بوده و گذشتهای درخشان داشته است.
«رگبارهای پراکنده» تنها داستانی است که به زمان ورود درجههای نظامی به سپاه، نگاهی توأم با انتقاد دارد. شهید آوینی با شیوه سیال ذهن وارد داستان «ناگهان سید» شده است یا «فرجام» که از دیدگاه یک سرباز عراقی به جنگ و مرگ میپردازد. خلاصه این که مخاطب، درهر اثر، یک جنبه تازه کشف میکند.
«ویزای بهشت» عنوان مجموعه داستانی است به قلم عباس جعفری مقدم که با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در قطع رقعی و با قیمت 1200 تومان به انتشار رسیده است.
عباس جعفری مقدم متولد 1348 داستان نویس، منتقد، کارشناس و مدرس داستان، داور جشنوارههای مختلف ادبی و فعالیت در مسئولیتهای اجرایی، فرهنگی، هنری، مطبوعاتی و ادبی را در کارنامه خود دارد.
تعدادی از آثار وی در جشنوارههای ادبی حائز رتبه شده است. وی هم اکنون رمان «کردستان» را با موضوع دفاع مقدس و رمان «راه شیری» با موضوع مهدویت را در دست نگارش دارد.
نشانی این خبر در پایگاه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس [+]
1- داستان کوتاه «ویزای بهشت»، یعنی یکی از آثار مهم این مجموعه، همان داستان معروف است که نشریه یا لثارات گمان کرد واقعی است و به همین عنوان چاپ کرد و بعد خبرگزاریها هم نقل کردند و سایت سازمان اسناد انقلاب اسلامی هم به عنوان واقعیت ثبتش کرد. هنوز هم خیلیها باور ندارند که ماجرای این اثر زاییده ی تخیل این جانب است. ماجرای ویزای بهشت و اصل داستان و نظرات جالب مخاطبین را ببینید [لینک]
2- این هم داستان فرجام از همین مجموعه [لینک]
3- این هم بریدهی داستان مرد طوفان [1] [2]
4- ویزای بهشت برای ۱۰ اثر برگزیده دفاع مقدس [لینک]