هر بار فیلمی را میبینم که چیزی را با برچسب خیال به دفاع مقدس و رزمندگان ما میچسباند، مینشینم و به حال ارزشها گریه میکنم. چند سالی است که جشنواره را ترک کردهام، تنبلی و کمبود وقت و ضعف آثار و ... بماند. حتی همین امسال که در یکی از جلسات سیما فیلم احمدآقا با سلام صلوات و «دوستان نبینند» یک ردیف بلیط به دستم داد، علی رغم تصمیمی که گرفتم، بلیطها همگی بدون استفاده ماندند. نتیجه اینکه سال گذشته «دستهای خالی» را ندیده بودم تا امشب که از شبکه سه سیما پخش شد.
ابولقاسم طالبی – نویسنده و کارگردان – را میشناسم و او را دوست دارم. در این فیلم هم انصافاً خوب کار کرده و به ویژه بحث معجزه را به خوبی طرح کرده است. اما بحث اینکه یک پدر شهید برای از دست دادن فرزندش، نه تنها افتخار نکند، بلکه فرمانده او را - که خود ایثارگر، آزاده و جانباز است – مقصر بداند، به کجای کشور ما و تاریخ دفاع مقدس ما میچسبد. من نمیدانم ایده فیلم از که بوده، اما تا کی باید شاهد باشیم که نویسندگان مشکل خودشان را به دفاع مقدس نسبت دهند و برای موجه شدن تکه کلامهای غیر معقول خود، آنها را در دهان جانبازان و ایثارگران فیلم بگذارند؟ و این روایت ادامه دارد.
اشاره: اکنون که زمانی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب گذشته است، فارغ از هیاهوی خبری و جناحی، راحتتر میتوان نشست و در مورد آن تأمل نمود.
دو ماه و اندی پیش بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران برای چندمین بار در دانشگاه علم و صنعت، جمهوری اسلامی را از دچار شدن به «شاه سلطان حسین» ها بیم دادند:
اگر روزی در میان مسئولان کشور، مسئولان بیجرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است؛ چرا که مسئولان ترسو و مقهور، ملتهای شجاع را نیز به ملتهای ضعیف تبدیل میکنند. [لینک]
ایشان دقیقاً فرمودند:
شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولین کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهایى که ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهى علت این بود که مسئولان - پیشروان قافلهى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بین آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداکار، آمادهى به جانبازى هستند، منتها مسئولین و رؤسا وقتى خودشان این آمادگى را ندارند، نیروهاى آنها هم از بین میرود و این ظرفیت هم نابود میشود. آن روزى که شهر اصفهان در دورهى شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوى نابود شد، خیلى از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسینها بشود، دچار مدیران و مسئولانى بشود که جرئت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیکنند، در مردم خودشان احساس توانایى و قدرت نمیکنند، کار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود. [لینک]
سؤال مهم این است که در آستانهی فعالیتهای انتخابات ریاست جمهوری، رهبر معظم انقلاب به کدام خطر اشاره داشتهاند و اصولاً در میان کاندیداهای احتمالی، کدامیک شخصیتی شبیه سلطان حسین صفوی دارند؟ مطمئنم تا همینجا که هنوز هیچ اسمی به میان نیامده، تکتک مخاطبین وبلاگ به یک اسم – فقط یک اسم - رسیدهاند و دوستان دوم خردادی هم از اینجانب دلخور شدهاند؛ اما تقصیر بنده چیست؟ اینجانب بحث را فقط به صورت منطقی دنبال میکنم.
یادتان هست که دو ماه پیش، اصحاب دوم خرداد فریاد زدند که منظور رهبر معظم انقلاب از شاه سلطان حسین، سید محمد خاتمی نبوده است و بلافاصله حسین شریعتمداری مچشان را گرفت که خودتان اعتراف کردید و یعنی اینکه ضمیر مرجعش را (و یا مرجع ضمیرش را) پیدا کرد!
یکی از دوستان مطلع بنده از دیدار خصوصی سید محمد هاتمی با رهبر معظم انقلاب (پیش از اعلام کاندیداتوری) خبر داد. در آن دیدار ظاهراً خاتمی به رهبر معظم انقلاب گفته بود که پس از سخنرانی شما، مردم من (خاتمی) را شاه سلطان حسین مینامند. حضرت آقا فرموده بودند که ما اشارهای به مصادیق نکردهایم و مردم برداشت خودشان را کردهاند و بعد اضافه کرده بودند که همه میتوانند مصداق شاه سلطان حسین باشند! با این حساب خود خاتمی هم انگشت اتهام را به سوی خویش گرفته است. در آن طرف مرزها هم دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گفتند و نوشتند که سخنان آیت الله خامنهای توهین به سید محمد خاتمی است!!؟ همهی اینها یک پیام دارد و آن اینکه در میان کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری اسلامی ایران، یک شاه سلطان حسین وجود دارد که معروف حضور دوست و دشمن است!
اما مَثَل شاه سلطان حسین در ادبیات رهبر معظم انقلاب دارای سابقه و مختصات است و اگر بخواهیم بحث دانشگاه علم و صنعت را بیشتر بکاویم، باید کمی به عقب برگردیم و سابقهی این بحث را در بیانات رهبر معظم انقلاب مطالعه کنیم. ایشان یک بار در تاریخ 7/3/1382 در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی از افتضاح شاه سلطان حسین سخن گفتند [لینک] و پیش از آن نیز در تاریخ 22/2/1382 در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی سخنانی ایراد کردند که به خوبی معیار به دست میدهد. در این دیدار ایشان به صراحت و با منطق حضرت امام خمینی(ره)، اصطلاح «فرصت سوزی» را که ورد زبان مدعیان اصلاحات بود زیر سؤال بردند و بلافاصله بحث شاه سلطان حسین ترسو و خائن را بیان فرمودند:
مىشنوید بعضى کسان صحبت مىکنند که فرصتها را از دست ندهیم. من نمىدانم مقصود آنها از فرصت چیست. فرصتى که در این موقعیت زمانى به هدر مىرود، چه فرصتى است؟ فرصت تسلیم شدن در مقابل امریکاست؟ این فرصت است؟! براى ملت ما این فرصت است که در مقابل دشمنى که با صداى کلفت و با لحن قلدرمآبانه مىخواهد سلطه خود را بر او تحمیل کند، تسلیم شود و از مقابل او عقب بنشیند؟! این فرصت است که کسى آن را از دست ندهد؟ یک وقت انسان خودش هست و خودش و مسئولیت خود را به عهده دارد؛ یا ایستادگى مىکند و یا تسلیم مىشود. اگر تسلیم شد، بدبختى و روسیاهىاش مال خودش خواهد بود و به جاى دیگرى ضرر نمىرساند؛ اما وقتى انسان مسئولِ یک بخش است - حتّى در بخشهایى که از اهمیت زیادى هم برخوردار نیستند، اما کار، اقدام و حرکت فرد مىتواند تأثیر داشته باشد - تسلیم شدن به معناى تسلیم کردن کشور و ملت است؛ به معناى مسلّط کردن دشمن بر سرنوشت یک ملت است؛ مگر کسى حقّ این کار را دارد؟ من یک وقت به مناسبت دیگرى گفتم: اگر آن روز که شاه سلطان حسین در مقابل افغانها با این بهانه که اگر تسلیم نشویم و دروازه اصفهان را در مقابل هجوم آنها باز نکنیم، ممکن است عدّهاى کشته شوند، بر مردان غیورى که در اصفهانِ آن روز بودند - چه انسانهاى غیرتمندِ سپاهى و چه مردم عادّى - تکیه مىکرد و مىگفت من در مقابل دشمن تسلیم نمىشوم، قطعاً عدّه کمترى از ملت ایران، از مردم اصفهان و از مردمى که در حمله افغانها از دست رفتند، کشته مىشدند و ملت ایران آن ذلّت و ننگ را هم تحمّل نمىکرد. البته امروز شرایط، شرایط دیگر و دشمن هم دشمن دیگرى است؛ اما اصل عدم تسلیم در مقابل زیادهخواهى دشمن و اینکه هرگونه تسلیم و نرمش، او را تشویق خواهد کرد، پابرجاست. این اصل، همیشگى است. [لینک]
خوب اگر شما میتوانید دست کم با خودتان صادق باشید، مرد و مردانه بگویید که مصداق سخن رهبر معظم انقلاب، کدامیک از کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری آینده است؟!
بازیهای انتخاباتی برای فریب مردم آغاز شده است. مهمترین عنصر این بازی دروغ گفتن به مردم، به ویژه در مورد آمدن یا نیامدن است. هر چند طبیعی است که تا آخرین دقایق هر که تمایل به کاندیداتوری دارد، ممکن است عواملی بر تصمیمش تأثیرگذار باشد، اما این پذیرفته نیست که یک حزب یا یک کاندیدا تصمیمی بگیرند و برای فریب مردم آن را مخفی نگاه دارند و یا بدتر از آن، خلاف آن را اعلام کنند.
سید محمد خاتمی که دلش برای رقابت انتخاباتی تنگ شده بود، در جمع دوستان تنها نگرانیاش را شکست فاحش احتمالی از دکتر احمدی نژاد اعلام کرده بود. این نگرانی تا حدی بود که انصراف خود را نیز به دوستان اعلام کرد. اما بلافاصله پروژهی فریب کلید خورد و بنا شد با اطوار آمدن یا نیامدن و بازی میرحسین موسوی به نفع خاتمی، از غلظت شکست کاسته شود تا دوم خرداد بتواند نقش منفی خود را در انتخابات ایفا کند. البته در این میان برخی صاحبنظران دوم خرداد، بر ترجیح میرحسین تأکید کردند و نتیجه این شد که هنوز هم نتوانستهاند تصمیم قطعی انصراف او را جلب کنند. البته با توجه به شخصیت گوشهگیر میرحسین و عزم جدی تندروهای دوم خرداد، احتمالاً تصمیم انصراف میرحسین به هر نحو ساخته خواهد شد، اما سؤال این است که چرا دوم خردادیها ملت را نامحرم میدانند و بهعلاوه مردم را بازیچهی دروغهای خود قرار دادهاند؟ این رفتار را در گذشته هم شاهد بودهایم. بارزترین نمونه، استفاده ابزاری از نام جوانان و بازی دادن ایشان تا پای صندوقهای رأی بود.
اما در این میان حجةالاسلام کروبی که دست کم به اصول خط امام(ره) پایبند است، بدون کمترین مارمولک بازی، بسیار صریح و شفاف، استراتژی انتخاباتی خود را اعلام کرد. کروبی گفت که میآید و تا آخر هم هست تا در میان اصحاب دوم خرداد، دستکم یک تن باشد که بتوانیم به راستگویی، شفافیت و پرهیز از فریبکاری او آفرین بگوییم. آفرین به کروبی.
پینوشت: دیری نپایید که نتایج انتخابات نشان داد شیخ مهدی کروبی
در بین۴ کاندیدا پنجم شده است و آرای او از آرای باطله کمتر است!
شیخ، دیوانه وار به دروغ و تهمت و اطوار احمقانه روی آورد تا معلوم کند که
چشم طمع دشمنان نسبت به بهره برداری از او زیاد بی راه نبوده است.
و شعار ما همچنان این است: مرگ بر منافق.
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق
با آن خجسته طالع فرخندهپی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
یک ماه بعد: ... در این لحظه ایشان به روی صحنه آمد و حاضران یک صدا با شعارهای «امیر کبیر دوم خوش آمدی به جهرم» و «جنگ جنگ تا فتح چاه های نفت» و «انرژی هسته ای 200 تومن بستهای» ابراز احساسات کردند. حضرت مستطاب سپس با لبخند وسیع و در حالی که دستها را به نشانهی فتح خیبر بالا آورده و به سمت چپ جایگاه تکانتکان میدادند، موجب شدند صدای جیغ و غش به نوای سوت و کف اضافه شود و صحنه کاملاً حماسی و آزاد اندیشانه شود.
ناگهان از ضلع غربی جایگاه شعار «مرگ بر اصولگرای احمق» شروع شد و کم کم اوج گرفت. بعد از حدود 10 دقیقه ناگهان جناب مستطاب یکی دو فوت محکم در صدابر(میکروفون) کرد و با هیجان مطلق در حالی که چارستون بدنش میلرزید گفت:«نه؛ مرگ نه؛ مرگ نه» در همین حین جمعیت که از این سخن حکیمانه به وجد آمده بودند به سوت غش و ضعف و جیغ و میغ فراوان پرداخته و از روی ادب و احترام به حضرت امیر کبیر دوم و به نشانهی مخالفت با مرگ، یکپارچه فریاد زدند:«درود بر اصولگرای احمق».
در همین حین در حالی که جمعیت به ورزش صبحگاهی پرداخته بودند و مدام بالا و پایین میپریدند، حضرت مستطاب گفت:«همان طور که همه حدس می زدید من بالأخره رسماً اعلام کاندیداتوری میکنم.» در همین حین یکی دو نفر برای خراب کردن چهرهی اصلاحات، چند جور عکس ریشدار را آتش زدند که به شدت مورد تشویق حاضرین قرار گرفتند.
حضرت مستطاب سپس گفت:«خداوکیلی به جان مرحوم خلد آشیان داریوش کبیر من اصلاً قصد چیز نداشتم هر چه هم به آقایان – و البته خانم ها – (صدای سوت، جیغ، کف و کف!) گفتم من ثقل سرد دارم و حداقل تا دو سه هفته نمیتوانم رئیس جمهور باشم، به خرجشان نرفت و گفتند یک اصلاحات است و یک مستطاب و مگر میشود تنها گزینه – ولو با وجود مشکل بزرگی چون ثقل سرد – خود را کنار بکشد. حتی دوستان گفتند که از اول هم بنا بوده من بیایم و این بازیها برای این بود که ببینیم وقتی موفق نمیشویم چه جور تاکتیکی باید سوار کنیم و الا ما کجا و بی وفایی؟! لذا این شد که آن طور شد و من آمدم و به عشق شما جوانان (سوت جیغ غش کف عطسه ورزش صبحگاهی) میآیم که یادمان باشد آزادی زنده است و دوران مشروعیت بخشیدن به دین، آن هم درست با رأی مردم به سرآمده و مصدق هم دقیقاً می خواست همین را بگوید که عمرش کفاف نداد و شربت رحمت را سرکشید.»
دوباره ورزش صبحگاهی اوج گرفت و موج مکزیکی به آن اضافه شد و جمعیت از چپ و راست به حرکت درآمد و در هم آمیخت. حضرت مستطاب با اشارهی سر و گردن و دست و پا جمعیت را دعوت به سکوت کرد و بریده بریده به نشانهی هیجان مطلق، ضمن اشاره به دوستانی که قبلا اعلام کاندیداتوری کرده بودند گفت:«من در همینجا و در میان همین جوانانی که دو دستی به من عشق میورزند، اعلام میکنم که آمدن من به معنی تنگ کردن جا برای کسی نیست (سوت جیغ اشک کف مشک) و فقط ... و فقط ... فقط (همهمه شدید) ... و فقط آمدن دیگران به معنی تنگ کردن جا برای ماست. (سوت اشک جیغ مشک کف همهمه کشک)
در همین لحظه زنگ موبایل یک نفر که قیافهاش خیلی آشنا به نظر میرسید و شکمش از همه گندهتر بود به صدا درآمد. وقتی جواب داد و شناخت و احترام کرد، طرف مقابل گفت:«به حضرت مستطاب بفرمایید جوجهها آخر پاییز میمیرند.» آقای شکمگنده سرخ و سفید شد و دیگر نه متوجه همهمه و شوت و اشک و کشک و مشک بود و نه متوجه شد که سخنرانی آتشین حضرت مستطاب به پایان رسیده است. حضرت مستطاب سقلمهای به پهلوی آقای شکم گنده زد و پرسید:«کی بود زنگ زد؟»
آقای شکم گنده در حالی که ورزش صبحگاهی و جیغ و سوت و کف و اشک و غش و کشک و مشک را نظارهگر بود با متانت خاصی گفت:«شیخ اصلاحات بودند، خیلی خیلی سلام رساندند»!
مرتبط: به خاتمی دستور دادهایم بیاید [لینک]
خاتمی: حضورم جا را برای هیچکس تنگ نمیکند [لینک]
این روزها نان به نرخ روز نخوردن هم هزینه دارد.
اهل اندیشه بودن و قاطع و منطقی سخن گفتن هم جرم است.
در میان وبلاگ نویسان، آنها که در حوزهی اینترنت قدرتی دارند، نامحرمانه را برنمیتابند و در جلسات علیه او و نویسندهاش صحبت میکنند.
با اینکه مدتهاست در نت حاشیه نشینم و از مدعیان سنتی فاصله گرفتهام و فقط برای ادای تکلیف مینویسم، اما مدعیان جدید با نگرشی یکسویه و باندی، نامحرمانه را تحریم کردهاند.
اما اگر کسی آرزو دارد که به صورت جزئی و فاش از این موضوع چیزی بگویم، آرزو را با خود به گور خواهد برد. حتی برای این یادداشت ایمیل دعوت هم نمیفرستم.
دعا بفرمایید.
در این یادداشت بنا دارم فراتر از عملیات روانی به غزه و مقاومت و رژیم اشغالگر قدس نگاه کنم. این روزها یک نگاه تحلیلی هم همان خروجیای را به دست میدهد که از کانالهای مختلف سیمای جمهوری اسلامی ایران شاهد هستیم. اما این نگاه دقیق و تحلیلی خالی از فایده نیست. لطفاً همراه شوید.
آیا رژیم صهیونیستی در جنگ غزه شکست خورد؟ پاسخ پرسش فوق هم مثبت است و هم منفی! از این نظر پاسخ منفی است که رژیم اشغالگر قدس با برآورد غلط و به دلیل شعور پایین و استراتژی غلط، اهداف بیارزشی را برای خود تعیین کرده بود. از جمله اهدافی که اکنون رژیم صهیونیستی به آن رسیده است عبارت اند از:
«ایجاد بحران تغذیه و بحران دارویی در غزه، انتقام گرفتن از پشتوانهی اصلی دولت حماس یعنی از مردم بی دفاع و زنان و کودکان، یک نوع قدرت نمایی کاذب در مقابل چشم جهانیان، به رخ کشیدن همراهی سازمان ملل با جنایتهای خود، جلب کمکهای جدید ایالات متحده، همراه کردن سران عرب با جنایتهای خود و نفوذ در بخشهایی از باریکهی غزه و زیر نظر گرفتن تحرکات مردم.» با این وجود، از زاویه دید سران رژیم پلید و منفور صهیونیستی، یک سلسله از اهدافشان محقق شده است.
اما رژیم صهیونیستی شکست خورد، چون مقاومت غزه و دولت مردمی حماس هنوز وجود دارند. دولت رژیم صهیونیستی آن همه شعور ندارد تا بداند کشتن زنان و کودکان و مردم بیدفاع ارزش نظامی ندارد و پیروزی محسوب نمیشود! این دولت نمیفهمد که تا مقاومت هست و تا پرچم اسلام در فلسطین و در غزه در اهتزاز است، مقاومت پیروز است. اگر این مقدار شعور داشت، آن گاه به صورت طبیعی میدانست که توان در هم شکستن مقاومت را ندارد. به عبارت صحیحتر، رژیم صهیونیستی توان از بین بردن روحیهی مقاومت و تفکر مقاومت را ندارد و درست به همین یک دلیل ساده، رژیم صهیونیستی محکوم به نابودی است!
من میخواهم پا را حتی از این هم فراتر بگذارم، بیایید تصور کنیم رژیم اشغالگر قدس توان حمله به غزه و کشتن مردم این بخش از فلسطین را تا آخرین نفر دارد. بعد چه؟ پس از اینکه مردم غزه با روحیه مقاومت و با روحیهی شهادت طلبی تا آخرین نفر در برابر متجاوزین ایستادند و به شهادت رسیدند، آنچه باقی میماند تفکر پیروز و شکست ناپذیر «مقاومت در برابر ستم» است. این اتفاق را تاریخ به یاد دارد. آن گاه که حسین بن علی(ع) با علم به اینکه هیچیک از او و یارانش از شمشیر خصم در امان نمیمانند، شهادت طلبانه به مقابله با دشمن پرداختند و سپس خون (بخوانید مقاومت) بر شمشیر پیروز شد و برای همیشه الگوی ظلم ستیزی و ذلت ناپذیری و آزادگی و مردانگی گردید.
البته در جنگ غزه چند شکست غیر قابل تصور دیگر نیز نصیب دشمن صهیونیستی گردید. از آن جمله میتوان به اصابت پیدرپی موشکهای مقاومت به شهرکها و تأسیسات رژیم صهیونیستی و همچنین رسوایی جهانی صهیونیستها و بیداری مردم دنیا اشاره کرد. به نحوی که سوای از مخالفتهای مردمی در آسیا و اقیانوسیه و افریقا، تظاهرات مردمی گسترده و پرشوری در قلب امریکا و اروپا به نمایش درآمد.
اجازه بدهید رژیم صهیونیستی، با شعور پایین خود، به تحقق چند هدف بیاهمیت دلخوش باشد؛ اما آگاهان دنیا میدانند که با تفکر مقاومت و روحیهی شهادت طلبیای که مردم فلسطین دارند، رژیم صهیونیستی و تفکر ظلم و تجاوز، محکوم به نابودی است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در پیامی به آقای اسماعیل هنیّه نخست وزیر دولت قانونی حماس، با اشاره به شکست و خفت ارتش مجهّز رژیم صهیونیستی، در مقابل صبر و شجاعت و فداکاری مجاهدان دلیر و مردم مظلوم غزه تأکید کردند:«ایمان و ایستادگی شرافتمندانهی شما و آحاد مردم غزه در برابر یکی از فجیعترین جنایات جنگی تاریخ، «آمریکا، حامیان رژیم صهیونیستی و خیانتکاران و منافقان امت اسلامی» را رسوا کرده است و ضمن به اهتزاز درآوردن پرچم عزت امت اسلامی، دشمن ضد بشر را هر روز دچار ذلت بیشتری خواهد کرد. متن پیام به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر مجاهد جناب آقای اسماعیل هنیّه
سلام علیکم بما صبرتم
صبر بیست روزهی شما و مجاهدان دلیر و از جان گذشته و آحاد مردم غزه در برابر یکی از فجیعترین جنایات جنگی جهان و تاریخ، پرچم عزت را بر سر امت اسلام به اهتزاز درآورده است. شما ثابت کردید که دل سرشار از ایمان به خدا و قیامت و روح منیع و عزیز مسلمانی که ذلت و تسلیم دربارهی ظلم و زور را بر نمیتابد، آنچنان قدرتی میآفریند که حکومتهای جبّار و مستکبر و ارتشهای مجهّز در برابر آن ناتوان و ذلیل اند.
ارتشی که قدرت فداکاری و شهادت طلبی شما، آن را بیست روز است پای در گل، در پشت دروازههای غزه به خفت افکنده، همان است که ظرف شش روز بخشهای عظیمی از سه کشور عربی را زیر سیطرهی خود درآورد. به ایمان و توکل خود، به حسنظنّ خود به وعدهی الهی، به صبر و شجاعت و فداکاری خود ببالید که امروز همهی مسلمانان به آن میبالند. جهاد شما تا امروز آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی را رسوا کرده است.
امروز نه فقط ملّتهای مسلمان، که بسیاری از ملتهای اروپا و آمریکا حقانیت شما را از بن دندان پذیرفتهاند. شما همین امروز هم پیروزید و با ادامهی این ایستادگی شرافتمندانه، دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بیشتر به ذلت و شکست خواهید کشاند. انشاءالله.
بدانید که «ما وَدَّعَک رَبُّک و ما قَلی» و بدانید که «و لَسَوفَ یُعطِیک رَبُّکَ فَتَرضَی». انشاءالله با اینحال، حوادث خونین و فاجعهبار غیر نظامیان فلسطینی، بهخصوص کودکان مظلوم و معصوم، دلهای ما را غرق خون کرده است. حوادث ناشی از جنایتهای غاصبان فلسطین که هر روز چندین بار از همهی کانالهای تلویزیونی ما پخش می شود، ملت ما را ماتمزده و عزادار ساخته است. اَعظَمَ الله لَکُم الجَزاء وَ عَجَّل لَکُم النَّصر، بدانید که وعدهی خدا راست است که فرمود: «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیز» و فرمود: «وَ مَن جاهَد فَانّما یُجاهِدُ لِنَفسه ...».
خیانتکاران عرب هم بدانند که سرنوشت آنان بهتر از یهودیان جنگ احزاب نخواهد بود که خداوند فرمود: «و اَنزَلَ الَّذین ظَاهَرُوهُم مِن اَهلِ الکِتَاب وَ مِن صَیَاصِیِهم ...» ملتها با مردم و مجاهدان غزه اند. هر دولتی که بر خلاف این عمل کند، فاصلهی خود و ملّتش را عمیقتر میکند و سرنوشت چنین دولتهایی معلوم است. آنها نیز اگر به فکر زندگی و آبروی خود اند، باید سخن امیرالمؤمنین علیه السلام را به یاد آورند که فرمود: «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین». به شما و مبارزان غزه و همهی مردم مظلوم و مقاوم شما درود میفرستم و در کنار همهی تلاشهایی که دولت جمهوری اسلامی ایران در حمایت از شما وظیفهی خود دانسته است، شب و روز هم شما را دعا میکنم و صبر و نصرت را برای شما از خداوند عزیز قدیر مسئلت میکنم.
و السلام علیکم و علی عباد الله الصالحین و رحمة الله و برکاته
سید علی حسینی خامنهای
18 محرم 1430
در یادداشت «پارهی تن اسلام را دریابید» [+] جملهای آمد که در پی آن یک دوست به عدم ولایت پذیری بنده گله کرد. اگر چه در همانجا عرض شده بود که عمل به رهنمودهای رهبر معظم انقلاب برای بنده واجب فوری است، اما در یادداشت بعد نیز توضیحاتی داده شد [+]. در آنجا آمد که آن جملات را به حساب شور جوانی(!) بگذارید. بعد چند تن از دوستان به باقی بودن این شبهه تأکید داشتند که چرا ما به رژیم صهیونیستی حمله نمیکنیم؟ مگر فلسطین خط مقدم تقابل اسلام با کفر و استکبار جهانی نیست؟ پس چرا مسئولین اجازه نمیدهند که به غزه برویم و دوشادوش برادران مسلمانان فلسطینی بجنگیم؟
پاسخ فقط یک جمله است و آن اینکه وظیفهی ما حفظ اسلام است. اگر ورود جمهوری اسلامی ایران به نبرد با صهیونیزم، موجب حفظ اسلام شود، این کار قابل انجام است. در دیگر حالت، اگر حفظ اسلام جز با ورود جمهوری اسلامی ایران به نبرد با رژیم صهیونیستی مقدور نباشد، نبرد با رژیم صهیونیستی واجب خواهد بود. اما در شرایط فعلی این گونه نیست و از طرفی موقعیت جمهوری اسلامی ایران نیز، به عنوان هستهی مرکزی مقاومت و استکبار ستیزی، باید حفظ شود.
رهبر معظم انقلاب در مورد ورود به نبرد فرمودند که این امکان برای ما نیست و تعبیر بسته بودن دست را استفاده کردند؛ اما در پاسخ آنها که حرکت دانشجویان و حضور اقشار مختلف را در صحنه و در فرودگاههای کشور، به تندروی و دوآتشه بودن تعبیر کردند، فرمودند که جوانهای ما پرشور اند و این جوانان مثل همان جوانان دفاع مقدس هستند. بدینگونه، سخن امیر عباس مبنی بر شور جوانی، در بیانات رهبر معظم انقلاب در روز ۱۹ دی نیز آمد و تأیید شد. پس عجیب نیست که یک رزمندهی ۳۹ ساله، پیرانهسر، شور جوانی به سرش میزند و جوانان امروز ما، رفتار ۲۵ سال پیش امثال او را بروز میدهند. بار دیگر با قاطعیت و به دور از میدان دادن به نفس و گم شدن در بیراهههای لفاظی تأکید میکنیم که:
رهبرا! از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم قم (۱۹ دی ۱۳۸۷): ملت ما در این قضیه، هم بیدارى و هم آمادگى خودش را نشان داد. من لازم است از همهى ملت که در راهپیمایىها و تظاهرات و شعارها موضع و عزم خودشان را نشان دادند، تشکر کنم؛ بهخصوص از جوانهاى مؤمن و پرشورى که به فرودگاهها - در تهران و بعضى جاهاى دیگر - رفتند؛ که ما را بفرستید. خوب، دست ما بسته است؛ دست ما بسته است! ما اگر میتوانستیم آنجا حضور پیدا کنیم، لازم بود حضور پیدا کنیم و پیدا هم میکردیم؛ ما ملاحظهى کسى را هم نمیکردیم؛ منتها امکان ندارد؛ این را همه بدانند. دولت جمهورى اسلامى و مسئولین جمهورى اسلامى هر کارى که ممکن باشد که کمک به آن ملت مظلوم باشد، میکند، تا حالا هم کرده، بعد از این هم خواهد کرد. منتها جوانهاى ما، جوانهاى پرشورىاند. این نسل، جوانهاى امروز ما با این کارشان نشان دادند که مثل همان نسل کربلاى۵ (که همین روزها، روزهاى یادآور خاطرهى کربلاى پنج است) و نسل والفجر۴ و عملیات خیبر و عملیات بدر اند. این جوانهاى امروز هم مثل همان جوانهاى بیست و پنج سال پیش، سى سال پیش آمادهى میدان اند.
پولى که دستگاههاى جاسوسى و استعمارىِ دشمنان به بعضى از عناصر خودفروختهى داخلى دادند که جوانهاى ما را منصرف کنند، تحلیل بنویسند و این آمادگى را خلاف حکمت و مصلحت وانمود کنند، هدر رفت. جوانهاى ما در همان جهتى حرکت میکنند که انقلاب و اسلام و امام حسین (علیهالسّلام) ترسیم کرده است. این وضع کشور ماست. منتها در دنیاى اسلام بایستى ملتها حضور خودشان، عزم خودشان را به طور مشخص نشان بدهند.
به دوستان قول دادهام که در مورد شبههای که در یادداشت «پارهی تن اسلام را دریابید» [+] ایجاد شد چند خط بنویسم. اما مطالعهی این یادداشت قدیمی که در فتح المبین [+] ذکر شده بود خالی از لطف نیست. جالب است که در آن ایام برادری در وبلاگ خود مطلبی نوشته بود و در آن به شعار «از تو به یک اشاره - از ما به سر دویدن» انقلت آورده بود. به گمانم به شعور حزباللهیها توهین شده بود و بدون اشاره به مطلب و تعریض به آن برادر، و در پوشش اعتراض به برخی از دوآتشهها، این یادداشت قلمی شد. مطالعه بفرمایید تا در یادداشت بعد از شبههی مورد نظر بنویسم و توضیح دهم که چرا ولی امر مسلمین، در ارتباط با حمله به اسرائیل، تکلیفی ارائه نکردهاند.
دوره زمانه ی عجیبی شده. حزب اللهی هم حزب اللهی های قدیم. کافی بود ولی فقیه اشاره ای کند و آنها سرشان را تقدیم کنند. معنای ولایت فقیه را با گوشت و پوستشان درک کرده بودند و این اعتقاد تا عمق وجودشان ریشه دوانده بود. اما اکنون گاهی می بینیم کسانی که خود را حزب اللهی می دانند از ولی فقیه زمان هم جلوتر هستند. ایشان می فرماید که مذاکره با امریکا مفهومی ندارد و نشست عراق فقط برای تذکر وظایف اشغالگران و آن هم فقط در ارتباط با مسائل عراق است، اما برخی فریاد وا اماما و وا اسلاما سرمی دهند. اینها که می گویند وا اماما یادشان رفته که حضرت امام خمینی(ره) فرمودند :« پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد»! حضرت امام (ره) نگفتند پشتیبان من باشید، بلکه ایشان به ریسمان محکم تشیع علوی، یعنی ولایت فقیه، رکن رکین جمهوری اسلامی ایران اشاره کردند. اگر کسی واقعاً مرید امام(ره) باشد، اکنون تمام حواسش به رهنمودهای رهبر معظم و آگاه خواهد بود.
کسی که ولایت فقیه را بشناسد و این معنا را درک کرده باشد، بدون شک شعارش این خواهد بود که «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن.» و این به معنای آن نیست که رهبر معظم انقلاب مطالب را اشاره وار بیان می کنند، معنی این شعار – بفرمایید این حقیقت – این است که یک اشاره از ولی فقیه کافی است تا هر چه داریم در طبق اخلاص بگذاریم و تقدیم کنیم، چون اطاعت از ولی فقیه واجب فوری است. و مباد که خود را در بیراهه های نفس و کج راهه های لفاظی گم کنیم!
پی نوشت: رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرموده اند: مذاکره با این دولت با منطق قوی مردود است و آنچه که مسئولین ما درباره مذاکره گفتند این است که آمریکا به وظایف خود به عنوان اشغالگر عمل نمیکند و راه استقرار امنیت در عراق را نه تنها سد کرده است بلکه علیه دولت منتخب عراق نیز توطئه میکند تا آنرا سرنگون کند. ما نسبت به مسائل عراق بی تفاوت نیستیم و مسئولین ما میخواهند با مسئولین آمریکایی بنشینند و این مسئولیت را به آنها یادآوری کنند ... مسائل عراق ربطی به آمریکا ندارد، ربطی به ما نیز ندارد ما فقط درباره امنیت عراق مذاکره میکنیم. (لینک)
خط با خون تو آغاز میشود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
و چون فرو افتادی
حق برخاست
تو شکستی
و «راستی» درست شد
و از روانهِ خون تو
بنیان ستم سست شد.
در پاییز مرگ تو
بهاری جاودانه زایید
گیاه رویید
درخت بالید
و هیچ شاخه نیست
که شکوفهای سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نیست
هیزمیست ناروا بر درخت مانده
در سالهای دفاع مقدس، وقتی دولت کویت به کمک صدام ملعون شتافته بود و جزیرهی بوارین را نیز در اختیار قرار داده بود، موشکهایی که معلوم نبود از کجا شلیک شدهاند، سکوهای نفتی و کشتیهای کویت را مورد هدف قرار میداد. در آن زمان هاشمی رفسنجانی در نماز جمعهی تهران، از این موشکها با اصطلاح موشکهای سرگردان یاد میکرد. آن زمان ما نه موشکهای رادارگریز داشتیم و نه موشکهای بالستیک و به راحتی مختصات جغرافیایی سکوی پرتاب موشکها قابل شناسایی بود، اما امریکا نتوانست غلطی بکند و آب از آب تکان نخورد.
به لطف خدا و از ثمرهی خون شهیدان و جانفشانیهای ملت ایثارگر، اکنون به توان موشکی بالایی دست یافتهایم و پیشرفتهترین سامانهها و جدیدترین تکنولوژیها را در اختیار داریم. حالا تلآویو به موشکهای سرگردان چشمک میزند و پرسش ما این است که: موشکهای سرگردان کجا هستند؟
در یادداشت قبل [+] گویا بلد نبودهام منظورم را برسانم و یک دوست ارزشی گوشهای از مطلب را جسارت به حضرت آقا تشخیص دادهاند. باید عرض کنم که بنده مرید محض مقام معظم ولایت هستم و رفتار من در برابر منویات حضرت ایشان مصداق «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن» است. امیر عباس غلط بکند مثقال ذرةٍ در برابر ارادهی رهبر معظم انقلاب عرض اندام کند.
در یادداشت قبل امیر عباس خواسته است بگوید ما آمادهایم، اما بلد نبوده، گویا پیرانه سرش عشق(شور) جوانی به سرافتاده و جملاتی ردیف کرده که بعضاً متشابه بوده است. شما به بزرگیتان ببخشید، من غلط کردم.
دعا بفرمایید.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فلسطین را پارهی تن اسلام خواندند. حالا این پارهی تن اسلام توسط شیطان صهیونیستی در حال پاره پاره شدن است. چرا ما نمیتوانیم از اسلام دفاع کنیم؟ این راهپیمایی و شعار و دعا و سلام به مبارزان فلسطینی را که همهی دنیا بلدند. این محکوم کردن صهیونیستهای متجاوز که در همه جای دنیا در حال انجام است. پس ما چه میکنیم؟ اگر بنا بود بنشینیم و تماشا کنیم که رژیم طاغوت برایمان بس بود! مگر شعار ما این آیهی قرآن عظیم نیست که «و اعدّوا لهم ماستطعتم من قوه»؟ آیا قوای ما برای حفظ خود است یا برای حفظ اسلام؟ اگر برای حفظ خود است که نباید دم از اسلام بزنیم و اگر برای حفظ اسلام است پس چرا دست روی دست گذاشتهایم؟
چرا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام میگوید غزه نیاز به سرباز ندارد و باید حمایت تسلیحاتی و تبلیغاتی و سیاسی صورت پذیرد؟ تازه کجاست حمایت تسلیحاتی؟ چرا همین شعار هم عملی نمیشود؟ رئیس جمهور ما چه میکند؟ آیا سخنان آتشین برای حفظ اسلام کافی است؟ اگر کافی بود که حضرت رسول الله و امامان معصوم(علیهم صلوات الله اجمعین) به جای جهاد با کفار و منافقان فقط سخنرانی میکردند. نه خیر. غزه امروز نیازمند به کمک برای بقاست. فلسطین امروز نگاهش به مسلمانان است و باید گفت که «اسلام امروز چشمش به مسلمانان است». اینجانب به عنوان کسی که شور و احساس جوانی را پشت سرگذاشته، دوست دارم عاقلانه توجیه شوم که چرا به جای دفاع از اسلام، برای بقای خود مجاهده میکنیم. چرا دفاع از اسلام به مصلحت نیست؟ چرا دفاع از مسلمانان مظلومی که به خاک و خون کشیده میشوند خجالت دارد؟ چرا از توجیه ملت خود برای همراهی با مبارزان فلسطینی ناتوانیم؟ آیا دشمن در جنگ روانی موفق بوده است؟ آیا ما که دم از حمایت تبلیغاتی میزنیم، در دام تبلیغاتی کفّار آچمز شدهایم؟ این بار من دوست دارم رهبر معظم انقلاب – که عمل به رهنمودهایشان برای بنده واجب فوری است – مرا توجیه کنند که چه میکنیم؟ چرا پارهی تن اسلام قطعه قطعه میشود و ما نمیتوانیم کار مهمی انجام دهیم؟ چرا نمیتوانیم فلسطین را نجات دهیم در حالی که قدرتش را داریم؟ چرا؟!!!
دفتر ادبیات و هنر مقاومت با همکاری دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری، همزمان با سیامین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، ۱۰ کتاب برگزیده را معرفی کرد. به گزارش فارس، به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، این آثار به وسیله هیاتی متشکل از محسن کاظمی ، حمید قزوینی و سعید فخرزاده انتخاب شدند.
«پرونده ۳۱۲» و «خیابان پیر» نوشته اکبر صحرایی، «یاسر یاسر احمد» نوشته بیژن کیا، «فشنگ های مشقی» ، «وقتی ماه طلوع میکند» نوشته رضا قلیزاده علیار، «با جام های شوکران» نوشته عبدالمجید نجفی، «آقای فرماندار» نوشته حسین فتاحی، «ویزای بهشت» نوشته عباس جعفری مقدم، «پلاک های بیسر» مجموعه نویسندگان و «شیشههای گلاب» نوشته علی اکبر ترابیان آثار برگزیده هستند که در قالب داستان کوتاه، بلند و خاطره منتشر شدهاند.
منبع: کتاب نیوز [+]