رژیم سفّاک صهیونیستی با وحشیگری بینظیر خود به کشتن مردم بیدفاع غزّه ادامه میدهد و افکار عمومی جهان بر این فاجعه تمرکز ندارد.
از این رو به دولت مکتبی پیشنهاد میشود که با تبلیغات گسترده، همایشی بین المللی را با موضوع غزّه و ابعاد فاجعهی انسانی و جنایات رژیم صهیونیستی، در تهران برپاسازد و پیشاپیش اعلام شود که دکتر محمود احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در آن سخنرانی خواهد کرد. در این صورت توجه رسانهها جلب خواهد شد و پیام مظلومیت مسلمانان فلسطینی غزه به گوش جهانیان خواهد رسید و مردم دنیا خواهند فهمید که زنان و کودکان غزه از بدیهیترین حقوق انسانی محروم هستند. باشد که تغییرات مثبتی در باریکهی غزه صورت پذیرد.
ناگفته پیداست وقتی جدیترین یاور فلسطین اشغالی، جمهوری اسلامی ایران است، شایسته است که در این مقطع جدیترین حمایت را از مردم غزه انجام دهد.
این جانب به عنوان یک بسیجی ایرانی، از اینکه به جز نوشتن نمیتوانم تلاش مفیدی انجام دهم شرمندهام و حال خوبی ندارم. لازم است هر چه از دستمان برمیآید انجام دهیم؛ شاید فردا که فاجعهی انسانی به دست شیطانی صهیونیستها تکمیل شود، اندوه و حسرت سودی نداشته باشد.
پیشدرآمد: با سلامی از سویدای دل به محضر مبارک و نورانی حضرت حجت(علیه السلام) و سلام و درود به روح پرفتوح امام راحل و شهیدان گرانقدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس (رضوان الله علیهم اجمعین).
حمید داود آبادی را دوست میدارم. طول و تفصیلش بماند. در این مجال میخواهم به روایت ایشان از دیدار با مقام معظم رهبری بپردازم که بنا به هر دلیل پس از نگارش، از وبلاگش و از سایت ساجد حذف گردیده است و در پست پیشین همین وبلاگ نقل شده است.[+] داودآبادی در این روایت اشکالی را که رهبر معظم انقلاب به فیلم اخراجیها وارد دانسته بودند سانسور کرده است. بنا ندارم به اخبار محرمانه رو بیاورم، بلکه فقط با توجه به یادداشت داودآبادی چند خط قلمی میشود. امیدوارم دوستان با دقت بخوانند تا لازم نباشد در پاسخ به برخی کامنتها به فرازی از همین یادداشت ارجاع دهم.
از واقعیت تا نمایاندن: ابتدا بگویم که وقتی حمید داودآبادی در این زمینه ذینفع است، طبعاً روایت خودش از این دیدار ملاک ارزیابی نخواهد بود. چه بسا دیداری واحد و سخنرانیای که عیناً از صدا و سیما پخش شده است، در رسانههای مکتوب با اختلاف 180 درجهای روایت شده است. لذا همواره در روایتهای مکتوب، آنچه نمایانده میشود، با واقعیت فاصله دارد. به ویژه اینکه داودآبادی تصریح نکرده جملات را از حافظه نوشته یا از فایل ضبط شده پیاده کرده است و در فرض اخیر آیا فایل صوتی قابل ارائه است یا خیر؟!
نکتهای که سانسور شد: داود آبادی بیت الغزل دیدار با رهبر معظم انقلاب را سانسور کرده است. در روایت ایشان میخوانیم:«البته من یک نکته هم به این فیلم دارم، بگم؟ (که البته چون آقا گفت که تشخیص داده است تا این نکته را جایی مطرح نکند که باعث سوء استفاده دیگران شود، نکته بجا و زیبای آقا را این جا نمی گویم.)» ابتدا سؤال میکنم که آیا تمام جملات رد و بدل شده در آن دیدار عمومی بوده است؟ آیا در یک دیدار کمی عمومیتر و در دیدرس رسانهها حضرت آقا میفرمودند که:«آقای داودآبادی گل ... شما چقدر چاق شدین ...» چگونه است که نکتهای که آقا به فیلم وارد میدانند فقط برای استفاده شما بوده است، و سخنانی را که مقدمهای برای بیان این نکته محسوب میشود، برای استفادهی عموم مناسب دانستهاید؟! اینجاست که فاصلهی میان واقعیت و نمایاندن با چشمان غیر مسلح هم قابل رؤیت است. به اعتقاد نگارنده نکتهای که سانسور شده است، به همان اشتباه کلیدی دهنمکی در اخراجیها باز میگردد که دل سوختهی بسیاری از ایثارگران و خانوادههای معظم شاهد را خون کرده است. کاش این بخش مرد و مردانه روایت میشد تا حمید داودآبادی به نمایاندن و جوسازی متهم نباشد.
اشتباه دهنمکی کجا بود؟ به نظر شما چه اتفاقی رخ میداد که شب عملیات یا روز حادثه، آن برادر رزمنده، شهادت را از عسل شیرینتر مییافت و خداباورانه به استقبال خطر میرفت؟ در زمان صلح و یا در پشت جبهه، استشهادی بودن آسان است، اما آن هنگام که مهلکهی مرگ و زندگی برپاست و به صورت جدی پای جان درمیان است، شهادت طلبی و دست از جان شستن نه تنها آسان نیست که اغلب محال مینماید و من خود خیلیها را دیدهام که درست در همین آزمایش مردود شدهاند و چه بسا بنده و دیگر دوستانی که از جنگ برگشتهایم، در همین دسته قرار بگیریم. پس آن رزمندهای که با پیشینهای نه چندان مثبت پا به جبهه میگذاشت، چگونه این چنین خداباور و شهادتطلب میگشت؟ معلوم است که فضای معنوی جبهه و طی مراحل خودسازی از بدو ورود به جبهه و پرهیز از گناهان و ذکر پیوسته و دائم، موجب میشد که رزمندگان اسلام دم و بازدمشان با یاد خدا باشد و در این حال برای ایشان حلاوت لقای پروردگار از هر شیرنیای شیرینتر مینمود و آن نوجوان 13 ساله، تانک دشمن را در آغوش میگرفت و رهبر او را رهبر میخواند و آن خلبان آزاده، بغداد را ناامن میکرد و قهرمان دوران میشد و آن ارتشی تن دشمن را شهادتطلبانه به لرزه درمیآورد و صیاد دلها میگشت و قسعلیهذا. اما اشتباه دهنمکی آنجاست که در اخراجیها این بخش (سیر و سلوک رزمندگان و میدان قوی مغناطیس معنوی) را حذف کرده است و این اشتباه یک اشتباه تاریخی است! همان گونه که در یادداشتی به برادرم دکتر الهام گفتهام:«درست است که در دفاع مقدس شاهد بودیم که همه نوع انسان با ورود به جبهه متحول میشدند و به کمال میرسیدند، اما در این فیلم کجاست آن تحول و آن سیر کمال؟ و کجاست آن میدان مغتاطیسی قوی معنوی، که شخص به محض ورود به جبهه، تحت تأثیر آن قرار میگرفت؟ شخصیتهای اخراجیها نه تنها در میدان مغناطیسی معنوی جبهه حل نمیشوند (چرا که اساساً در این فیلم چنین چیزی را شاهد نیستیم) بلکه حتی در لباسشان هم تغییری مشاهده نمیشود! و همچنین در گفتار و رفتارشان نیز کمترین تغییری را شاهد نیستیم و این رزمندگان اسلام هستند که مورد تمسخر و طعنه و استهزا قرار میگیرند. آقای الهام! آن همه معنویت و رشادت رزمندگان اسلام در کجای این فیلم مشهود است که شما را ذوقزده کرده است؟ از قضا رزمندگان در این فیلم به حاشیه رفتهاند و همان گونه که اشاره شد، مورد تمسخر این چند نفر هستند و این دیگر اشخاص فیلم هستند که در میدان مغناطیسی چند خلافکار گیر افتادهاند!» [+]
از رهبر معظم انقلاب به جز این انتظاری نیست: ابتدا به دوستانمان به خاطر نایل شدن به این فیض بزرگ (دیدار خصوصی) تبریک عرض میکنم و با یک قیاس به نفس، به شهامت ایشان برای حضور در دیدار خصوصی هم آفرین میگویم. در مورد برخورد ملاطفت آمیز و مهربانانهی رهبر معظم انقلاب هم عرض میشود که مگر به جز این انتظار میرود؟ داودآبادی با این همه سوابق مثبت و دهنمکی با این همه تلاش (گیریم بعضاً توأم با برخی اشتباهات) چرا مورد عطوفت رهبری قرار نگیرند که گاه برخی افراد مسئله دار را با منش پدرانهی خود نوازش کردهاند؟ دهنمکی حتماً به یاد دارد رئیس جمهوری که مورد برخورد او و گروهش بود، چگونه هرگاه لازم میشد مورد تأیید رهبر معظم انقلاب قرار میگرفت؟! همان رئیس جمهوری که خطاهایش بارها و بارها دل ارادتمندان نظام مقدس جمهوری اسلامی را خون کرد، اما همواره با عطوفت پدرانهی رهبر معظم انقلاب روبهرو بوده است. دهنمکی حتماً به یاد دارد که برخی رفتارهای او و گروهش از حزباللهیها چهرهای مخدوش ارائه داد تا آنجا که ابوالفضل زرویی نصرآباد در بخشی از شعری طنز که خطاب به ماشاءالله شمس الواعظین سرود، آورد:«... میرسد ناگهان یکی الکی / از همین بچههای دهنمکی / مینماید تو را میان گذر / امر معروف و نهی از منکر ...» زرویی از این طنزها باز هم داشت و یارغار سید ابراهیم نبوی هم محسوب میشد؛ اما به یاد دارید وقتی در حضور مقام معظم ولایت شعرش را خواند، چگونه مورد تأیید و تمجید معظم له قرار گرفت؟ به اعتقاد نگارنده این نوع التفاطها را اگر به حساب خودمان نگذاریم و – آن گونه که واقعاً هست- آن را از بزرگواری رهبر انقلاب بدانیم، شایستهتر است.
دوستنمایان را تعریف کنید و یک مثال بزنید: داود آبادی در روایتش آورده:«مسعود از ناملایمات و نامردی های دوست نمایان گفت». باید گفت که احتمالاً دهنمکی از برخی انتقادات شکایت کرده است. این عرض شکایت از طرف داودآبادی به «ناملایمات و نامردیهای دوستنمایان» تعبیر شده است. معتقدم اگر در حضور رهبر معظم انقلاب همین تعابیر استفاده میشد، حضرت آقا تذکر میدادند. باید به حمید داودآبادی عرض شود که تمام اینها که انتقاداتی دارند دوست شما هستند. اتفاقاً دشمنان نظام و آنها که از دفاع مقدس و از ارزشهای انقلاب اسلامی عقده دارند، بیش از همه از فیلم اخراجیها استقبال کردند و کرکر به ارزشهای دفاع مقدس خندیدند و حالشان را بردند. بیایید به دوستانتان با دیدهی احترام بنگرید و حال که به خوبی دم از ولایت میزنید، برخلاف منویّات مقام معظم رهبری، در صف نیروهای خودی شکاف ایجاد نکنید! داودآبادی در ادامه مواعظ حضرت آقا را در پایداری در راه حق، برای مقابله با همین دوستان (از دید داودآبادی دوست نمایان) نمایانده است! این از شأن حضرت آقا به دور است که دوستان و یاران دفاع مقدس را به مجاهده در برابر هم تشویق نمایند! بله پایداری در راه حق لازم است و هزینه هم باید پرداخت، اما نه اینکه این جملات را در برابر دلسوختگان دفاع مقدس تعبیر کنیم. حضرت آقا حتی در مورد جناحهای سیاسی که اختلاف 180 درجهای دارند، این گونه دستور و توصیه به تقابل ندارند و اغلب به همگرایی و رقابت برادرانه فرامیخوانند. چگونه میتوان از شما پذیرفت که این جملات در مقابله با دوستان ادا شده است؟
از ولایت هزینه نکنیم: هم نپذیرفتن اشتباهات عیب است، هم متهم کردن دوستان به نامردی و بغض و حسد رذیلت است و هم خرج کردن از ولایت برای فرار از اشتباهات ناپسند است. در فرض ناقص نبودن روایت حمید داودآبادی، همین که این دیدار خصوصی و مختص ایشان بوده است، کافی است تا فرمایشات معظم له خطاب به ایشان را اصلاحی بدانیم (آن هم به واسطهی همان نکتهای که سانسور شده) و اگر در آن جمع منتقدین اخراجیها هم بودند، آن گاه جمع بندی حضرت آقا فصل الخطاب میبود. این جانب هزینه کردن از حضرت آقا را صحیح نمیدانم، ولی آیا گمان نمیکنید که رهبر معظم انقلاب منتقدین اخراجیها را به سعهی صدر و برخورد بزرگمنشانه با اشتباهات دوستان فرابخوانند؟ آیا دوست دارید دیدار خصوصی رهبر معظم انقلاب با منتقدین اخراجیها پیگیری و رسانهای شود؟ آیا این نوع هزینه کردنها و این نوع تقابلها را صحیح میدانید؟ اگر پاسختان مثبت است بسم الله!
حرف مفت کدام است؟ در روایت داودآبادی میخوانیم:«مسعود درباره این که یک نفر مدعی شده بود اگر تلویزیون اخراجی ها را پخش کند، او خودش را جلوی صدا و سیما آتش خواهد زد، گفت که آقا فرمودند: - اینها که حرف مفته ... » صرف نظر از اینکه حضرت آقا دقیقاً همین تعبیر را به کار برده باشند یا خیر، چه کسی میتواند خودسوزی را تأیید کند؟ آن هم خودسوزی جلو صدا وسیما را؟! خوب بله خودسوزی جلو سینما حرف مفت است، ولی همچنان انتقادات بر اخراجیها وارد است و این قیاس مع الفارق است که کسی بخواهد انتقادات وارد بر فیلم را هم حرف مفت بداند!
جنبه طنز فیلم قوی است: از ابتدا که در این باره نوشتیم، همواره گفتیم که این فیلم به خوبی از عهدهی خنداندن مخاطب برمیآید و راز پرفروشی فیلم هم همین است. اما پرداختن به محاسن موردی این فیلم بدون پرداختن به اشتباهات دهنمکی هم حرف مفت است. در روایت داود آبادی – صرف نظر از اینکه این کلمات از حافظهی او قلمی شده و ممکن است حرارت آن کم یا زیاد شده باشد – درست پس از تعریف مقام معظم رهبری از جنبهی طنزی فیلم، معظم له فرمودهاند:«البته من یک نکته هم به این فیلم دارم، بگویم؟» و اینچنین یادآور شدهاند که تعریف از یکی از ابعاد فیلم هم بدون ذکر این نکته (بخوانید انتقاد) ناقص است. به اعتقاد نگارنده بیت الغزلِ دیدار همین نکته بوده است. رهبر معظم انقلاب در تشویق و تقدیر دستان گشاده دارند و به نظر میرسد که اگر این دو دوست را از میان جمع به اتاق خود فراخواندهاند، بیش از همه به خاطر توجه دادن به همین خطا بوده است؛ والا با طیب خاطر میتوانستند در جمع از ایشان تقدیر کنند.
دهنمکی فرقی نکرده است: برای ما هم دهنمکی فرقی نکرده است؛ چه آن زمان که نشریه شلمچه را چاپ میکرد و یا با موتورسیکلت در خیابانها می رفت و چه الآن که فیلم میسازد. برای ما هم همان مسعود دهنمکی انقلابی و متعهد و تلاشگر است که گاه در رفتارهایش احساس را بیش از عقلانیت شاهد بودهایم؛ اما همواره او را دلبستهی ولایت و ارزشها دیدهایم و اگر انتقادی بر ایشان داشتهایم یا داریم بر برخی برداشتهای غلط او بوده است. مثلاً آن زمان که معتقد بود: ۱- آقا مظلوم هستند و نمیتوانند حرفهایشان را بزنند ۲- او این سخنان ناگفته را کشف کردهاست(؟؟!!) و ۳- به هر نحو که صلاح میدانست حتی با شدیدترین وجه در پی تحقق آنها بود. نتیجه این شد که پس از توطئهی کوی دانشگاه، حضرت آقا فرمودند «بارها ما این حرف را گفتیم چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمی کنند؟! حتی اگر یک چیزی که خون شما را به جوش می آورد - مثلاً فرض کنید اهانت به رهبری کردند - باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس من را هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید.» [+] نگارنده شخصاً امیدوار است تمام یاران انقلاب و دفاع مقدس همچنان که بزرگ میشوند، بزرگی کنند و ضمن پذیرش خطاها در صدد جبران مافات باشند و با حفظ وحدت و یکپارچگی، صف مجاهدان راه حق و منتظران حضرت مهدی موعود(عج) را فشردهتر سازند و بهترین یار و پیرو ولایت باشند.
سر ما و فرمان حضرت دوست: برخی معاندین با توجه به اینکه بیش از برخی دوستان به منطقی و متقن بودن انتقادات ما به اخراجیها پیبردهاند، در این چند روز مذبوحانه تلاش داشتند تا با درج چند کامنت، نگارنده را به موضع در برابر رهبر معظم انقلاب وادار سازند. اینها از ولایت پذیری و بصیرت نیروهای انقلاب که یک موهبت الهی است غافل اند. ما مطیع محض مقام معظم ولایت هستیم و اگر تکلیف کنند که در این زمینه سکوت کنیم دم نخواهیم زد. سخن که سهل است، آمادهایم تا در راه اجرای فرمان مقام معظم ولایت فقیه سر خود را فدا کنیم که : گر دلآرام میزند شمشیر / سر ببازیم و رخ نگردانیم... .
دعا بفرمایید.
لینکهای مرتبط :
روایت ناقص حمید داود آبادی از دیدار با رهبر معظم انقلاب [لینک]
آقای الهام لطفا ساکت باشید! [لینک]
سینمای گلگیر عقب: اخراجیها [لینک]
جنگ به روایت اخراجیها [لینک]
مقام معظم رهبری: جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند، این نکتهای بود که میخواستم بگویم.
پینوشت: جناب داود آبادی به درخواست دوستانش متن حذف شده را ارائه دادهاند که همین هم ثابت میکند حضرت آقا بر این ماجرا نکته دارند. متن کامنت جناب داودآبادی به این قرار است:«بنام خدا. این هم نکته مهم آقا که اتفاقا در وبلاگ گذاشته بودم ولی شما نخواستید ببینید: نکته آقا درباره فیلم "اخراجی ها". با توجه به درخواست دوستان و بخصوص این که برخی افراد از نظر آقا برداشت منفی نکنند، متن نکته ای را که آقا متذکر شدند برایتان می نویسم:
البته من یک نکته ای هم در رابطه این فیلم دارم بگم؟ چهار پنج سال پیش از اینها ظاهرا یک نفر که ساکن آلمان باشد، کتابی نوشته که الان اسمش را یادم نیست. این کتاب درباره محلات قدیمی تهران مثل چهارراه مولوی و اسمال بزاز است. شرح حال خودش را در آن دوران سال های 25 – 30 نوشته است. خاطرات خودش را از آن دوران نوشته که قشنگ نوشته و کتاب شیرینی هم هست. شما آقای داودآبادی این کتاب را به آقا مسعود بدهید بخواند. ایشان که ظاهرا دندان پزشک هم هستند، شرح خاطرات خودش از آن دوران مثلا عرق خوری ها و الواطی هایشان را نوشته است. البته در این کتاب اهانت هایی هم به روحانیت دارد و علیه انقلاب هم مطلب دارد. مثلا درباره بسیاری از افراد محترم مطالب خلافی دارد. مثلا درباره مرحوم خندق آبادی مطالب بی ربطی دارد و اهانت هایی دارد. من خودم آقای خندق آبادی را از نزدیک می شناختم. نکته ای که من می خواست بگویم این است: در جایی از این کتاب به جنگ تحمیلی اشاره شده و نوشته است که بله، همین لاط ها بودند که جنگ را پیش بردند و به نهایت رساندند. یعنی خواسته بگوید که فقط لاط ها بودند که از مملکت دفاع کردند و دیگران نقشی نداشتند، که این درست نیست. من خواستم بگویم که این نشود که بگویند بله ما این را می گفتیم. خب ما لاط های چاقو کش و عرق خور داشتیم، لاط های خوب و مرد هم داشتیم امثال مرحوم طیب. جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند، این نکته ای بود که می خواستم بگویم. آقای عبدی هم انصافا هنرپیشه توانایی است. ایشان ترک است؟ وقتی ترکی صحبت می کند، معلوم است که عمیق حرف می زند. بازی نمی کند.»
پاسخ: متشکرم از شما. کاش از ابتدا آورده بودید. همین جا هم نکتهی مورد نظر هست: «جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند.» جناب آقای داودآبادی بزرگوار. بنده از نظرات رهبر معظم انقلاب مطلع هستم که با این اطمینان قلم میزنم. سخن بنده هم همواره این بوده که آن اصالت دفاع مقدس (سیر و سلوک معنوی) در این فیلم مفقود است. خود بنده اگر بنا باشد در این باره بنویسم که در حال نگارش هستم، چند معضل بزرگ را نشان خواهم داد که تا کنون کسی جرئت نکرده نشان دهد. اما آنها را همانگونه که بوده، در کنار واقعیات برجستهی دفاع مقدس خواهم آورد. در این صورت آن معضلات در حد خودش و اصالت دفاع مقدس هم در جای خودش خواهد آمد.
شما فتح المبین را گویا میخواندید. در برخی سرورها اشتباها فیلتر شده. مگر بنده مطلب :«اسماعیل همه را غافلگیر کرد» را ننوشتم؟ [+] اما اسماعیل عطایی را کامل شرح دادهام. عطایی همراه با فضایل و یک بسیجی رشد یافته که فقط پوستهای از یک عادت غلط در وجود او مانده بود، نه مجید سوزوکی که هیچ تغییری نکرد.امیدوارم عادت تهمت زدن به دیگران را هم ترک کنید برادر. در اینجا هم گفتهاید:« در وبلاگ گذاشته بودم ولی شما نخواستید ببینید» باز هم متشکرم.
اشاره: از آنجا که به اعتقاد نگارنده حتی همین روایت حمید داود آبادی (که ناقص و جانبدارانه تنظیم شده است)، با توجه به اینکه در آن اشاره شده رهبر معظم انقلاب به اخراجیها نکته دارند، میتواند صحت انتقادات به اخراجیها را اثبات کند. از آنجا که داود آبادی خاطره را از وبلاگ خود و سایت ساجد حذف کرده است، ترجیح داده شد به جای لینک دادن به سایتها و وبلاگهایی که آن را نقل کردهاند، یادداشت عیناً درج شود تا در یادداشت بعدی نامحرمانه، مورد بررسی قرار گیرد.
نقد و بررسی این خاطره و سوء استفاده از انتقاد رهبری، در یادداشت بعد آمده است. [لینک]
منتظر الزیدی
کفشهای منتظر الزیدی، خبرنگار آزادهی عراقی، به سوی بزرگترین تروریست تاریخ بشریت پرتاب شد و به هدف اصابت نمود! حیثیت نداشتهی امریکا و رئیس جمهور جنایتکارش بر باد رفت و با سرعتی باورنکردنی خبرنگار شهادت طلب عراقی به یک اسطورهی بین المللی تبدیل شد. در واقع، منتظر الزیدی راه استقلال را به مردم عراق و همهی ملتها نشان داد. او به همه فهماند که در برابر استکبار ترس بیمعنی است؛ او به همه نشان داد که جسارت و شهامت و تلاش برای ستاندن حق از ستمگر است که عزت و پیروزی را به همراه میآورد. هنگامی که الزیدی کفشهای خود را پرتاب میکرد، ضمانتی در دست نداشت تا مطمئن باشد که از سوی نیروهای امنیتی مورد هدف قرار نخواهد گرفت. او آگاهانه و شهادت طلبانه زنگ رسوایی جورج بوش را به صدا درآورد و خود در تاریخ جاودانه شد. نه تنها منتظر الزیدی، که کفشهای او نیز جاودانه شد.
آنچه را که مسئولین کشور عراق نتوانستند انجام دهند، زیدی در چند ثانیه از خود بروز داد و تو گویی این دست غیبی پروردگار بود که در آستین منتظر الزیدی متجلی شد تا شیطان را خوار و زبون سازد. الزیدی نشان داد که ملت عراق از دولت آن کشور شجاعتر اند. الزیدی و در پی آن مردم عراق به همهی دنیا نشان دادند که دموکراسی امریکایی چیزی نیست جز ظلم و تجاوز و ستم و جنایت و عوام فریبی و همهی مردم دنیا دیدند که عراق یکپارچه از حضور شیطان بزرگ در کشور خود خشمگین و نگران است.
چند تصویر و پینوشت جالب را در ادامه حتما ببینید.
ادامه مطلب ...آقای الهام! نمیدانم با چه انگیزهای از ساخت آخرین مرحلهی اخراجیهای دهنمکی بازدید کردهاید و در آنجا افاده فرمودهاید :«"اخراجیها"ی دهنمکی، ضمن حفظ ارزشگرایی، حرف های قدیمی را با زبانی جدید به مخاطب ارائه کرد»؟! اما به شما توصیه میکنم که اگر از هنر و به ویژه اگر از سینما سررشتهای ندارید، لطفاً ساکت باشید و اینگونه بازدیدها را با سکوت برگزار کنید. شما مگر نمیدانید که اخراجیهای دهنمکی دل بسیاری از اهالی دفاع مقدس را که سینما را میفهمند، خون کرده است؟ مگر نمیدانید این فیلم باعث شادی و پایکوبی کسانی شد که از ارزشهای دفاع مقدس عقده داشتند؟ چگونه است که میگویید حرفهای قدیمی با زبان جدید؟ اگر منظور از حرفهای قدیمی ارزشهای دفاع مقدس است که اخراجیها آن را لگدمال کرده است! درست است که برخی با توجه به پندار مثبت خود از این فیلم استقبال کردند، اما این اخراجیها شایستهی تقدیر و استقبال نیست؟ در کجای دفاع مقدس شاهد بودید که وقتی افراد مشکلدار وارد جبهه میشدند، تا آخر در پوشش و گفتار و رفتار ثابت باشند و دست آخر هم بدون کمترین تحول قابل قبولی با قمه(؟) به سمت تانک دشمن بروند و در حالیکه دیگران دهان او را میگیرند تا کلمات رکیک از آن بیرون نزند، به شهادت (وا اسفا !!!) برسند؟!
یکی دو صحنهی هندی و عاطفی آیا همهی دفاع مقدس ماست؟ آیا جانبازان ما در حال دزدی و فقط به خاطر برانگیخته شدن دفعی احساسات، ماسک خود را بیرون آوردند و شیمیایی شدند؟ آیا آن گونه که اخراجیها القا میکند، روحانیت ما در دفاع مقدس، فریفتهی افراد مشکلدار بودند؟ آیا فرماندهان ما نفهم و عصبی بودند؟
آقای الهام! این فیلم اندیشههای غیر قابل قبول را بر یک پندار حق بنا نهاده است. درست است که در دفاع مقدس شاهد بودیم که همه نوع انسان با ورود به جبهه متحول میشدند و به کمال میرسیدند، اما در این فیلم کجاست آن تحول و آن سیر کمال؟ و کجاست آن میدان مغتاطیسی قوی معنوی، که شخص به محض ورود به جبهه، تحت تأثیر آن قرار میگرفت؟ شخصیتهای اخراجیها نه تنها در میدان مغناطیسی معنوی جبهه حل نمیشوند (چرا که اساساً در این فیلم چنین چیزی را شاهد نیستیم) بلکه حتی در لباسشان هم تغییری مشاهده نمیشود! و همچنین در گفتار و رفتارشان نیز کمترین تغییری را شاهد نیستیم و این رزمندگان اسلام هستند که مورد تمسخر و طعنه و استهزا قرار میگیرند.
آقای الهام! آن همه معنویت و رشادت رزمندگان اسلام در کجای این فیلم مشهود است که شما را ذوقزده کرده است؟ از قضا رزمندگان در این فیلم به حاشیه رفتهاند و همان گونه که اشاره شد، مورد تمسخر این چند نفر هستند و این دیگر اشخاص فیلم هستند که در میدان مغناطیسی چند خلافکار گیر افتادهاند!
البته درست است که فیلم توانست خوب بفروشد و مردم را به سینماها بکشاند، اما آیا این ملاک برای ارزیابی فیلم کافی است؟ تنها اگر محتوا قابل دفاع باشد، آنگاه حضور مخاطب ارزش دارد و الا خیر.
نمیخواهم وارد این موضوع شوم که دهنمکی در دیگر عرصههایی که حضور داشته چه کرده و چگونه اعتقادات شخصی خود را به حساب تمام حزب اللهیها و طرفدارن ولایت فقیه گذاشته است و چه بدبینیها و کجفهمیها که به وجود نیاورده ؛ اما به این جملهی شما به شدت اعتراض دارم که گفتهاید:« آقای دهنمکی در زمینه مبارزه با تهاجمات سیاسی، فرهنگی سالهای اخیر به عنوان فردی پر تلاش، فعال و توانمند در عرصه رسانه ظاهر شد و همین نگاه ارزشی را در عرصه فعالیتهای سینمایی دنبال کرد.» در عرصهی تصویر هم هنوز فقر و فحشای او را (که فقر را تنها عامل فحشا و بلکه نتیجهی منطقی آن دانسته بود) از خاطر نبرده بودیم که چشممان به جمال اخراجیها منور شد و خدا عاقبت اخراجیهای 2 را به خیر کند! و با این تمجیدهای غیرحرفهای، باید غصهی اخراجیهای 3 و 4 و 5 و 6 و ... را هم بخوریم! خدا عاقبت ارزشهای دفاع مقدس را به خیر کند.
البته شما گفتهاید:«سینما از ظرفیتهای فراوانی برخوردار است و علاوه بر آن مخاطب زیادی هم در کشور دارد». اجازه بدهید فکر کنم شما نیم نگاهی به انتخابات دارید. باید بگویم که نیازی به ترویج ضدارزشها نیست؛ دکتر احمدی نژاد مورد اقبال مردم است و با رأی قاطع ایشان به پیروزی خواهد رسید.
در پایان خاطر نشان کنم که میدانید و همکارانی که رسانهها را برای شما پایش میکنند، میدانند که نگارنده به شما ارادت دارد و میدانید یا بدانید که این جانب هم در دفاع مقدس و هم در عرصههای هنری و نقد نقش داشتهام و لذا یادتان باشد که یک عنصر متخصص خودی – و ان شاء الله مؤمن – به موضع شما خرده گرفته است و تأکید کرده است که به جای تأیید فیلمهای مغایر ارزشهای ناب دفاع مقدس، لطفاً ساکت باشید.
مرتبط :
رهبر معظم انقلاب: به این فیلم (اخراجیها) نکته دارم [لینک]
روایت ناقص داود آبادی از دیدار با رهبر معظم انقلاب[لینک]
یک و نیم میلیارد مسلمان رو به کعبه نماز میخوانند و همه ساله در حج تمتع شگفتترین اجتماع بشری را شکل میدهند، اما یکونیم میلیون مسلمان تحت ظلم و ستم قرار دارند و اتفاقی نمیافتد! چه اجتماعی عظیمتر از حج میشناسید؟ حج ابراهیمی با پیام یکتاپرستی و نفی بتپرستی و نژادپرستی و با پیام عداالت و برادری و بشردوستی انجام شد. دو میلیون مسلمان در همایش بزرگ حج گرد آمدند و فریاد یکتاپرستی و کفرستیزی سردادند، اما یک و نیم میلیون مسلمان در باریکهی غزه به فراموشی سپرده شدهاند.
به راستی این چه مسلمانیای است؟ چگونه میتوانیم شاهد قربانی شدن برادران و خواهرانمان باشیم و عید قربان را جشن بگیریم؟ چرا اتفاقی نمیافتد؟ چرا حکام عرب در خواب خرگوشی فرو رفتهاند؟ چرا حکام عرب با سران غرب همنوا شدهاند؟
ما چه میکنیم؟ حرف میزنیم و شعار میدهیم و راهپیمایی میکنیم؟ بسیار خوب؛ دیگر چه؟ آیا برای نمونه حاجیان امسال حاضر اند به جای ولیمه دادن، مبلغ مورد نظر را به مسلمانان غزه کمک کنند؟ آیا من و شما این رفتار را از ایشان میپذیریم؟ آیا حاضریم سورچرانی امسال حاجیانمان را به منظور همراهی با مسلمانان تحت ستم غزه، تعطیل کنیم؟ اگر حاضر نیستیم قیافهی ظلم ستیزی نگیریم و اگر حاضریم بسم الله.
این یادداشت نخستین بار در تاریخ ۵/۱۱/۸۶ در وبلاگ دیگرم (روایتهای آسمانی) منتشر شده است. به دلیل سکوت مرگبار مجامع بین المللی و خیانت دولتهای عربی به ویژه دولت سعودی، جنایات بیشرمانهی رژیم صهیونیستی با شدت ادامه دارد و اتفاقی نمیافتد و از این رو این یادداشت همچنان تازه است! به خاطر همراهی با خروش وبلاگی ضدصهیونیستی، به منظور دفاع از مردم مظلوم فلسطین (به ویژه نوار غزه) مجدداً در این وبلاگ درج میشود. دعا بفرمایید.
حرف نخست: چند روزی است که میخواهم در این باره بنویسم، اما دستم به قلم نمیرود. خواهران و برادران ما در نوار غزه روزهایی سخت را میگذرانند و ما در آسایش و رفاه کامل به امور روزمره مشغولیم و گاه ناشکری هم میکنیم. ای کاش اجازه داشتیم در کنار برادرمان حاضر و در سختیها و بذل جان با ایشان شریک شویم!
هالوکاست در غزه: محاصرهی غزه، قطع منابع انرژی و رقم زدن مرگ تدریجی برای زنان و کودکان و همهی ساکنان مظلوم و مسلمان غزه، حاکی از این است که تروریزم دولتی امریکا با رها کردن مهار سگ دست آموز خود (رژیم صهیونیستی) به نسل کشی روی آورده است و لکهی ننگ دیگری بر پیشانی چرکین خود حک کرده است؛ غافل از اینکه نظام آفرینش به گونهای برپا شده است که جانیان در آن دیرنمیپایند و عمر ظلم و ستم کوتاه است.
چهرهی وهابیت: اسلام امریکایی را میتوان اکنون در سرزمین وحی دید. امریکا و انگلستان با این گمان که انحراف عربستان به استحالهی اسلام ناب محمدی(صلّ الله علیه و اله و سلّم) میانجامد، مذهبی جعلی با نام وهابیت را در سرزمین ظهور اسلام نفوذ داد. استکبار نمیداند که نور خدا فانی نمیشود. وهابیون، مسلمانان واقعی را دشمن دین معرفی میکنند و با دروغ و تهمت سعی دارند مسلمانان راستین را منحرف بخوانند. پس عجیب نیست که بزرگان وهابیت شانه به شانهی نفر اول ظلم و ترور و جنایتهای ضد بشری (یعنی جورج بوش) برقصند و چشمان دروغگویشان را به روی کشتار مردم مظلوم، مسلمان و بیدفاع فلسطین ببندند! افتخار ما به عنوان شیعهی راستین رسول الله(صلّ الله علیه و اله و سلّم) این است که حاضریم برای اعتلای کلمهی توحید در کنار برادران اهل سنّت فلسطینیمان به شهادت برسیم، اما سردمداران مذهبی که مزار فرزندان پیامبر خدا را – العیاض بالله – با ویرانه برابر میداند و مذهبی که بوسیدن حجرالاسود را در حالی کفر میداند که استلام حجر سنت است، عجیب نیست که کشتار مسلمانان مظلوم فلسطین نگرانشان نکند و دو روز سلطنت دنیا را به عمر جاودان در آخرت بفروشند!
حکام عربی: اکنون وقت آن رسیده که حکام مسلمان عربی، مسلمانیشان را ثابت کنند و به جای خوش رقصی برای بوزینهای چون جورج بوش، به دفاع واقعی و عملی از مسلمانان مظلوم فلسطین بپردازند و به یاد داشته باشند که تاج و تخت ماندنی نیست و کسی رستگار است که امکانات دنیا را برای تحصیل آخرت هزینه کند.
آدمکش در رأس: دروغ بزرگ معاصر «سازمان ملل، سازمان حقوق بشر و شورای امنیت» است! این چه حقوق بشری است که بشریت در پیش چشمانش به مسلخ میرود و این چه شورای امنیتی است که متهم اصلی، قطعنامههای آن را باطل میکند؟ وقت آن رسیده است که ملتهای آزاده در صدد ایجاد سازمان قدرتمندی باشند که سازمان ملل و شورای امنیت دروغین فعلی را به سرجایش بنشاند.
و الله معنا: مصاحبهای با یکی از فلسطینیان ساکن در نوار غزه پخش میشد که یک برادر فلسطینی پس از تشریح مجموعهی نابسامانیها و جنایات رژیم صهیونیستی، در پایان گفت که ما نمیترسیم و اضافه کرد:«و الله معنا». ملتی که چنین میاندیشد شکست ناپذیر است!
پیروزی با رمز یا حسین: امریکا و رژیم صهیونیستی حتماً به یاد دارند که در گذشتهای نه چندان دور، رژیم طاغوت در ایران، به ظاهر آن همه قدرتمند بود که ارباب او (امریکای جنایت پیشه) به خواب هم نمیدید که روز افول قدرت شاه خائن را ببینید. اما تاریخ ورق خورد و جهانیان دیدند حاج آقا روح اللهِ بدون عِدّه و عُدّه، با اقتدا به مکتب حسین بن علی (علیهما السلام) در مقابل طاغوت ایستاد و با انفاس قدسی او موج بیداری ملت ایران روز به روز خروشانتر شد، تا اینکه در بهمن 1357 بار دیگر قدرت ذاتی و همیشگی فرهنگ حسینی جلوهگر شد. بعد از اعلام آخرین حکومت نظامی و قصد بختیار معدوم، برای یک کشتار بیسابقه، حضرت امام خمینی(رضوان الله علیه) بدون اینکه حکم جهاد بدهند، فقط به مردم گفتند که به خیابانها بریزند؛ مردم مسلمان و شهادت طلب ایران با فریاد یا حسین به خیابانها ریختند و رژیم طاغوت سرنگون گردید. حضرت امام خمینی(رضوان الله علیه) پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز همواره بر زنده نگه داشتن یاد و نام حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) تأکید داشتند و میفرمودند:«ما هر چه داریم از این محرم است.» اکنون نیز برادران مسلمان ما در غزه میدانند که رمز پیروزی فقط در خدا باوری و آمادگی برای شهادت است، چرا که شیطان برای مقابله با ملتی که از مرگ نمیهراسد، حربهای ندارد!
وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد: رژیم صهیونیستی این روزها مست از پیروزی بر مردم محروم و دست خالی غزه است و به نظر اینگونه میرسد که کسی جلودار ددمنشیها و قتل و ترورهای لجام گسیختهاش نیست، اما صهیونیستها به این فکر نکردهاند که اگر وقتش فرا برسد و اگر لازم باشد، و اگر رهبرمان اشاره به جهاد فرمایند، ابتدا سیل موشکهای حزب الله بر سر اسرائیل وحشی باریدن میگیرد و سپس سیل بسیجیان ایران و جهان به طرفش سرازیر خواهد شد. قدرت جنگی کشورهای مسلمان، آن روز چشم جهانیان را خیره خواهد ساخت و در آن روز رژیم صهیونیستی یک هفته هم دوام نخواهد آورد و برای امریکا کوتاه آمدن در برابر اسلام راحتتر از حفظ رژیم صهیونیستی خواهد بود و امریکا ثابت کرده که برای بقای خود دست به هر کاری خواهد زد.
مولایمان چه حالی دارند؟ نمیدانم این روزها بر آقا و مولایمان، حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجلّ الله تعالی فرجه الشّریف) چه میگذرد؟! شاید قلب آقا این روزها جریحهدار است. خدایا به قلب مبارک و نازنین حضرت مهدی (علیه السلام) قسمت میدهیم که اسلام و مسلمین را پیروز گردانی و کفار و منافقین - و صهیونیستها را به خصوص - به خاک مذلت بنشانی. خدایا قلب مهربان فرزند فاطمه (سلام الله علیهما) را به پیروزی مسلمین و نابودی متجاوزین شاد فرما!
تجربه ثابت کرده که هر چه امروز شما در زندگی دارید، در آینده از آن با حسرت یاد میکنید. همین موقعیتهای درس و بحث، یا سختیهای اول و میانهی زندگی، یا محنتها و حساسیتهای نوجوانی و جوانی، در آینده با حسرت و به عنوان روزهای خوش گذشته یاد میشوند. برای آقایان شاید سختترین دوره، ایام آموزش سربازی باشد و برای خانمها ایام مجردی و بیم و امید و آرزوهای ازدواج؛ اما زمان که میگذرد همین دو دوره به بهترین و شیرینترین خاطرات زندگی تبدیل میشوند. فرض کنید زمان 30 سال جلو برود؛ در آن زمان شما حسرت چه روزهایی را و حسرت چه فرصتهایی را خواهید خورد؟!
پس با نگاهی به آینده، حال را دریابید و از لحظههایتان لذت ببرید و فرصتهایتان را استفاده کنید. لذت حال و آینده از زندگی و احساس خوشبختی در زندگی، در گرو توجه به لحظات «حال» است.
عنوان دیگر این یادداشت میتوانست این باشد:«دولت احمدی نژاد کریمه نیست». علیرغم برداشتهایی که مخاطبان این وبلاگ از مواضع بنده داشتهاند، تا کنون در مورد دولت نهم اعلام موضع نکردهام. معتقدم هنگام اعلام نظر یا قضاوت، بیش از هر زمان دیگری شایسته است که آدمی خدا را در نظر داشته باشد، از این رو این جانب فارغ از حب و بغضهای جناحی، تلاش میکنم در این چند سطر سخن بر مدار حق جاری سازم.
نظر بنده در مورد دولت جمهوری اسلامی ایران و کابینه دکتر محمود احمدی نژاد، همان نظر رهبر معظم انقلاب است. دولت نهم با شعارهای آرمانی انقلاب اسلامی رأی آورد و رهنمودهای امام راحل(ره) را سرلوحهی اعمال خود قرار داد و خدمتگزاری، عدالت محوری و استکبار ستیزی از مهمترین ویژگیهای این دولت است.
این دولت به تمام معنا دولت کار و تلاش و خدمت است و در این راه از فدا کردن آبروی خویش نیز نمیهراسد. عملگرایی و پاکدستی این دولت زبانزد خاص و عام است. کار و تلاشی که به فرموده مقام معظم رهبری، فینفسه ارزشمند است، اگر چه ممکن است اشتباهاتی هم در آن دیده شود.
نکتهای که قصد بیانش را دارم شاید به ذهن دیگر دوستان ارزشی هم رسیده باشد، اما بنا به تخریب گستردهی مخالفین عدالت و معاندین آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی، صلاح دیدهاند در طرح آن تردید کنند. به عقیدهی نگارنده دولت احمدی نژاد مکتبی است، اما کریمه نیست! اشتباهی که برخی دوستان حامی دولت دارند این است که در جانبداری افراط میکنند، به این معنا که القاب و صفاتی را برای دولت برمیشمارند که بسیار مقدس است! اگر معنای «دولت کریمه» را بدانیم، به خود اجازه نخواهیم داد که آن را در این مقطع پرتنش به پای خود بریزیم (چون به دلیل تفکر اصولگرایی، حمایت از دولت در واقع حمایت از خودمان است!). البته در این مقام قصد برشمردن ویژگیهای «دولت کریمه» و بررسی دولت نهم را ندارم چه یادداشت طولانی خواهد شد، اما آیا تمام زیر مجموعهی دولت با معیارهای مورد قبول جبههی اصولگرایی و شعارهای محوری دولت نهم همخوانی دارد؟ با توجه به کلمات کلیدی «مشایی، جوانفکر، بذرپاش، کردان، محرابیان، داود احمدی نژاد و ...» قضاوت را به شما میسپارم.
آیا دولت نهم به هنگام، از نظرات علمای اعلام استقبال کرده است؟ آیا برای نادیده گرفتن حساسیتهای مراجع ارزشمند شیعه، گاهی نگفته است که این دولت بر مبنای قانون رفتار میکند؟ و وقتی که رئیس جمهور مکتبی میتواند در استفاده از اختیارات خود نظر علما را لحاظ کند، این موضعگیری دهن کجی به علما نیست؟ آیا به این معنا نیست که به علما تفهیم(؟) کند که دست شما از قانون کوتاه است؟ آیا این بدان معنا نیست که شاهد هستیم نظرات مراجع، از سوی دولت مکتبی، گاهی به اندازهی نظر مشاورین رئیس جمهور هم جدی گرفته نمیشود؟ مشاورینی که گاه سخن و قلمشان دلِ سوختهی قاطبهی اصولگرایان را به درد میآورد؟
در مقایسه با دولت شهید رجایی نیز میتوان این دولت را بهترین پیرو آن شهید والامقام دانست. اگر چه هم این دولت با کابینه شهید رجایی فاصلهی زیادی دارد(اگر چه در یک خط است) و هم شخص رئیس جمهور تا رجایی شدن فاصله دارد، اگر چه آن شهید والامقام را الگوی خویش قرار داده است.
شهید رجایی پس از رسیدن به ریاست جمهوری گفت که لازم بود فردی در این مسند قرار بگیرد که مقلد امام خمینی(ره) باشد. شهید رجایی خود را مقلد و مرید ولی زمان خویش میدانست. اما به یاد دارید که رهبر معظم انقلاب در دیدار با دولت اشاره کردند که نظری دادهاند و البته اصراری نداشتهاند، اما رئیس جمهور آن را رد کرده است؟ آیا در مورد مشایی پس از اینکه رهبر معظم انقلاب با قاطعیت اعلام موضع کردند و نظر علما را (که توسط دولت نادیده گرفته شده بود) تأیید کردند، رئیس جمهور محترم به تکلیف دینی و اسلامی خویش عمل کرد؟ مهمتر از همه اینکه محمد علی رجایی مدال و ویژگیای دارد که تا کسی آن ویژگی و مدال را به دست نیاورد، هرگز با او قابل قیاس نیست و آن مدال همانا «شهادت در راه خدا» ست!
این مقدار بدون توجه به تلاطم سیاسی این روزها نگاشته شد. صراحت لهجهی یک بسیجی ایجاب میکرد که این مهمات را ذکر کند و اجازه ندهد در هیاهوی تحرکات گروهی و جناحی مغفول بماند. اکنون نگارنده، فارغ از جایگاه شغلی خویش، به عنوان کسی که معتقد است بهترین گزینه برای دولت دهم فقط و فقط و فقط دکتر محمود احمدی نژاد است و پیشبینیاش هم این است که او قاطعانه با رأی مردم پیروزیاش را تجدید میکند، از رئیس جمهور محترم و مکتبی چند سوال دارد: آیا به نظر قاطبهی اصولگرایان که ایشان هم با رأی مستقیم مردم در مجلس شورای اسلامی مستقر شدهاند احترام میگذارید؟ آیا نظر علمای اعلام که عمرشان را در راه اعتلای دین مبین اسلام و مذهب برحق جعفری وقف کردهاند و آنچه میگویند از سر دلسوزی و صلاح است را برمیتابید؟ و بالأخره اینکه آیا شما همچنان مقلد و «مرید» ولی زمان خویش هستید؟
و تلک شقشقةٌ هدرت ...
پیش از انتخابات دوم خرداد 76 ستاد انتخاباتی سید محمد خاتمی ، اعضای دفترش و دوستانش او را «دکتر» خاتمی مینامیدند و مردمی که به قول دوم خردادیها دانستن حقشان است(!) از همه جا بیخبر واقعاً گمان میکردند که خاتمی مدرک دکترا دارد. بارها و بارها این عنوان در اجتماعات گوناگون و در حضور او تکرار شد. پس از انتخابات و به ویژه به هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبر معظم انقلاب، مشخص شد که مشارٌالیه دکترا ندارد. به قول ادیب فرهیخته، محمدرضا سرشار (که در آن ایام در شورای بررسی رمان با او همکار بودم) خیلی زشت است که کسی مدرک اسمی خود را تکذیب نکند، مخصوصاً که معمم هم باشد. دکتر خاتمی از زبانها افتاد و حتی بعدها که در مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران، دکترای افتخاری هم گرفت، دیگر کسی به او دکتر نگفت.
ممکن است جوانترها این مسئله را به یاد نداشته باشند. لینکهای زیادی هست که اگر خواستید بگویید رفرنس دهم، اما برای نمونه شما را به یادداشتی از مرد پر حاشیهی دوم خرداد، رئیس دفتر سید محمد خاتمی، یعنی محمد علی ابطهی ارجاع میدهم. وی در مطلبی با عنوان «پنجشنبه: اول خرداد 1376» در اثنای متن آورده است:« بعد از ظهر هم جلسه ای با حضور دکتر خاتمی وآقایان ...». وی که این یادداشت را در تاریخ 28 بهمن 1382 منتشر کرده، مجبور شده در پینوشت توضیح دهد:« **در آن زمان به آقای خاتمی دکتر خاتمی می گفتند».
این لکهی سیاه شخصیتی، در تاریخ سیاسی ایران حک شده است و مدعیان شفافیت و کسانی که مدعیاند دانستن حق مردم است، یک عذرخواهی به پیشگاه ملت بدهکار هستند.
علی کردان، اصولگرای سابق، در آخرین بخش دفاعیات خود گفت که شیمیایی بوده اما تا کنون به کسی نگفته است!؟ باید گفت چگونه ممکن است کسی شیمیایی باشد اما در طول سالها فعالیت اجتماعی و حضور در پستهای مختلف، کسی از آن آگاه نشده باشد و کسی هم خبر نداشته باشد؟
به عنوان یک مصدوم شیمیایی بنا به اعادهی حیثیت از جانبازان شیمیایی دارم. ایشان فکر میکند شیمیایی مانند یک سوء هاضمه است که پس از سالها مدارا کسی از آن باخبر نشود؟! ایشان چه میداند که شیمیایی چقدر درد دارد، چقدر دردسر و اذیت دارد؟ چه تاولها و ورم طحالها و چه نارساییهای ریوی دارد؟! ایشان فقط یک کلمه شنیده «شیمیایی» و میخواهد از این نمد هم کلاهی برای خود ببافد.
اما جعل عنوان شیمیایی از جعل مدرک دکترا آسانتر است: قصه این است که طبق قوانین هر کس که در مناطق جنگی حضور داشته، اگر ادعا کند شیمیایی است، به کمیسیون پزشکی معرفی میشود و چون اصل بر تسامح است، معمولاً - ولو شده 5% - درصدی به مدعی تعلق میگیرد، چرا که این 5% هیچ حقوقی را برای فرد مدعی متضمن نمیشود و برای بنیاد و دولت نیز تکلیفی را ایجاد نمیکند. حال اگر فرد مدعی یکی از مسئولین کشور باشد، طبعاً کمیسیون پزشکی بر ادعای او – در حد همان چند درصد فاقد ارزش حقوقی – صحه میگذارد؛ چرا که همانگونه که آمد، این چند درصد کمترین ارزشی ندارد.
نوباوه در مجلس گفت که شرم دارم سینهام و تاولها را نشان دهم و کردان که اساساً هیچ نشانهای از شیمیایی بودن در جسم خود ندارد، با توجه به سوابق درخشان(!) خود، باید میگفت:«شرم دارم که مدرک شیمیایی را نشان دهم»!!! البته من نمیدانم ایشان برای همان چند درصد فاقد اعتبار، مدرکی از کمیسیون پزشکی بنیاد دارد، یا حکایت همان لیسانس ادعایی اوست؟! چرا که او دیگر چوپان دروغگویی است که در مدارکی هم که ارائه میدهد جای تشکیک است، چه رسد به ادعاهای عجیب و غریبش!
در پایان اشاره کنم مطلع هستم که رئیس جمهور مکتبی، ارزشی و ولایتمدار کشورمان، اکنون تا حدود زیادی به همدلی و اصالت مجلس ایمان آورده است و از دلبستگی گذشتهی ایشان نسبت به کردان خبری نیست، اما ایشان شاید در مسندی باشد که هنوز نداند که با اخراج کردان، چه خطر بزرگی از بیخ گوش نظام و دولت و حیثیت اصولگرایان و شخص رئیس جمهور محترم گذشت و آینده این معنا را بیش از این نشان خواهد داد.
اشاره: مدیر یک وبلاگ گروهی خواسته است که این جانب نخستین یادداشت آن وبلاگ را ارسال کنم. آنچه اکنون بیش از هر چیز مورد توجه اینجانب و جامعه است، موضوع استیضاح علی کردان میباشد و پیشتر هم در این مورد نوشتهام [لینک]. اما اگر بنا باشد یادداشت جدیدی نوشته شود، زمان میگذرد و با پایان یافتن استیضاح موضوع بیات خواهد شد. لذا بد ندیدم یادداشت برادرم حسین شریعتمداری را ضمن ویرایش نقل کنم.
امروز در مجلس شورای اسلامی آزمون اصولگرایی برگزار میشود و قرار است نمایندگان مردم، فصل «امانت داری» از کتاب قطور اصولگرایی را امتحان بدهند. برخلاف سایر آزمونها در آزمون امروز، سؤال امتحان از قبل در میان آزمون دهندگان توزیع شده است و کسانی که امروز وارد جلسه امتحان میشوند، برای تحقیق و بررسی پیرامون سؤال امتحانی و یافتن پاسخ صحیح، فرصت کافی در اختیار داشتهاند؛ بنابراین «پاسخ غلط» و یا «امتناع» از پاسخ نمیتواند پذیرفتنی باشد. سؤال امتحان امروز دربارهی «صلاحیت آقای کردان» برای وزارت کشور است.
طی چند هفتهی اخیر ماجرای صلاحیت آقای کردان برای وزارت کشور - و نه صلاحیت ایشان برای پستها و مسئولیتهای دیگر- به یک میدان تنشزا و پر از حرف و حدیث تبدیل شده است و تمامی شواهد و قرائن موجود، حکایت از آن دارند که بازی در این میدان به نفع دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنهاست و پیآمدهای خسارت آفرین آن بیتردید در سبد اصولگرایان میریزد، بنابراین در نگاه اول عاقلانهتر آن است که اصولگرایان وارد این میدان نمیشدند، ولی این میدان را دشمن طراحی نکرده که چارهی کار خروج از آن باشد، بلکه پیدایش این میدان حاصل اقدامات نسنجیدهی برخی از اصولگرایان است و باید به همت اصولگرایان برچیده شود. ماجرا نه پیچیده است و نه پنهان، بنابراین راه حل آن نیز آشکار است و آسان.
1- آقای کردان درباره مدرک تحصیلی خود با نمایندگان مردم صادق نبوده است و این به تنهایی برای تردید جدی در وزارت ایشان کافی است.
2- آقای احمدی نژاد میفرمایند:«مدرک تحصیلی آقای کردان ملاک معرفی ایشان به عنوان وزیرکشور نبوده است» و این سخن قابل قبولی است اما، اعتراض اصولگرایان این نیست که چرا وزیرکشور مدرک دکترا ندارد! بلکه اعتراض آن است که چرا درباره مدرک تحصیلی خود اظهارات خلاف واقع داشته است.
3- مدرک دکترای جناب کردان جعلی است و این اتهام دیگری افزون بر اظهارات خلاف واقع ایشان است. البته، آقای کردان میفرمایند که از جعلی بودن مدرک تحصیلی خود باخبر نبوده اند! بسیار خوب! میپذیریم! اما از این که بدون طی مراحل تحصیلی و بی آنکه دروس مربوطه را خوانده باشند، مدرک دکترا گرفتهاند که باخبر بوده اند! آیا جناب کردان نمیدانسته اند که لازمه کسب درجه دکترا، طی دوره های لیسانس و فوق لیسانس بوده است؟! خب! وقتی ایشان فاقد مدارک یاد شده هستند چگونه ادعا میکنند از جعلی بودن مدرک دکترای خود بیخبر بوده اند؟!
4- آقای کردان با بهرهگیری از دکترای جعلی بر کرسی دانشیاری «حقوق اساسی دانشگاه آزاد اسلامی» نشسته است. آیا این اقدام قانون شکنی نیست؟ زیرا خود ایشان که میدانستهاند صلاحیت علمی برای دانشیاری دانشگاه ندارند و دروس مربوطه را نخوانده اند. البته دانشگاهی که ایشان را به دانشیاری پذیرفته نیز مجرم است و باید پاسخگو باشد که موضوع جداگانه ای است.
5- آقای کردان از کسی که مدرک تحصیلی برای ایشان جعل کرده است به دادگاه شکایت برده و خواستار تعقیب قانونی او شده است که صرفنظر از چگونگی ماجرا باید پرسید: کسی که از یک دلال بی سروپا فریب میخورد چگونه میتواند ادارهی یکی از چند وزارتخانه کلیدی کشور را برعهده داشته باشد؟!
6- آقای کردان با استفاده از مدرک جعلی دکترا- آنهم دکترای افتخاری که ارزش علمی ندارد - حقوق و مزایای محاسبه شده در سطح دکترا دریافت داشتهاند که این نیز اتهامی دیگر افزون بر اتهامات قبلی است و شایستگی ایشان برای تصدی پست وزارت را سلب میکند. آقای دکتر احمدی نژاد در مصاحبه یکشنبه شب خود ضمن اعلام مخالفت با استیضاح آقای کردان میفرمایند: «دولت بنا ندارد وارد این مسائل شود و الّا ما میتوانیم کسانی را نام ببریم که از حقوق مدارک نامعلوم خود استفاده کرده اند». این سخن رئیس جمهور محترم- با عرض پوزش- از منطق قابل قبولی برخوردار نیست. چرا که ارائه مدرک جعلی و کسب حقوق و مزایا براساس آن جرم تلقی میشود. حالا، اگر آقای رئیس جمهور کسان دیگری را هم میشناسند که مرتکب همین جرم شده و میشوند، باید با آنها نیز مقابله شود. این انتظار، مخصوصاً از آقای احمدی نژاد که به حق، پرچم مقابله با سوء استفادهها و قانونشکنیها را برافراشتهاند بیشتر از دیگران است. ولی از اظهارات رئیس جمهور محترم اینگونه برمیآید که گویی انتظار دارند جرم آقای کردان به این علت که دیگران نیز مرتکب همین جرم شدهاند، نادیده گرفته شود!
7- ماجرای کلاهبرداری سیاسی برای پس گرفتن امضای نمایندگان استیضاح کننده آقای کردان اگرچه با اخراج مدیرکل مربوطه از دولت و مجلس روبرو شد، ولی بسیار ساده اندیشانه است که ماجرا به همین نقطه ختم شده باشد. چه کسی و کدام ساده لوحی میتواند بپذیرد که یک مدیرکل دولتی و تحت مسئولیت معاون حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور از پیش خود و از کیسهی خود در مقابل پرداخت چکهای 5 میلیون تومانی به نمایندگان استیضاح کننده، از آنها به طور ناخودآگاه و یا آگاهانه برای پس گرفتن درخواست استیضاح وزیر کشور امضا بگیرد؟! و با اخراج این مدیرکل همه چیز تمام شده تلقی شود؟ مگر اخیراً شعبهای از دادگاه بلخ در کشورمان افتتاح شده است؟! میگویند آقای کردان از این ماجرا بی خبر بوده است! بسیار خوب! میپذیریم. ولی سؤال این است: کسانی که برای پیشگیری از استیضاح ایشان دست به آن کلاهبرداری مشمئزکننده زده اند، از ابقای وزیر کشور چه سودی برده و چه انتظاراتی داشتهاند؟ به یقین جناب آقای احمدی نژاد اقدام زشت آنها را خیرخواهانه! نمیدانند- که ندانستهاند- و بنابراین ابقای کسی که یک مشت کلاهبردار برای باقی ماندن او بر مسند وزارت، خود را به آب و آتش میزنند و از بیت المال ملت مظلوم برای این کلاهبرداری هزینه میکنند، نباید تردید جناب رئیس جمهور محترم را برانگیزد؟!
8- رئیس جمهور محترم استیضاح آقای کردان را، تلاش عدهای برای مقابله با کلیت دولت دانستهاند که با توجه به کارشکنیها، سیاه نماییها و تخریبهای ناجوانمردانه علیه دولت نهم، پیدایش این تلقی در ذهن ریاست محترم جمهوری دور از انتظار نیست، ولی باید به این نکته توجه جدی داشت که استیضاح کنندگان آقای کردان، از وفادارترین و نزدیکترین نمایندگان طرفدار دولت هستند و اقلیت مجلس نه فقط با حضور آقای کردان در پست وزارت کشور مخالف نیستند، بلکه این حضور را به دلیل ابهامات موجود درباره ایشان، برگ برندهای علیه اصولگرایان میدانند و از آن با عنوان «ذخیرهی شب انتخابات» برای مقابله با دولت اصولگرا یاد میکنند. بنابراین چگونه میتوان تصور کرد که این استیضاح در تقابل با دولت محترم صورت میپذیرد؟ از سوی دیگر، اقداماتی نظیر درخواست استیضاح وزیر جهاد کشاورزی، از سوی مدعیان اصلاحات و همان کسانی صورت گرفته که نمیخواهند آقای کردان استیضاح شود آیا این عده طرفدار دولت هستند؟ و آیا گروکشی مخالفان دولت برای باقی ماندن آقای کردان بر مسند وزارت برای آقای رئیس جمهور تردیدآور نیست؟! و صد البته اکثریت اصولگرای مجلس با این ترفندها و گروکشیها مقابلهی جدی خواهد کرد. و اما گلایهی دوستانهای نیز از آقای احمدی نژاد در میان است و آن اینکه اگر تعداد وزیران برکنار شده به مرز حساسی رسیده است- و البته هرگز از این مرز عبور نخواهد کرد- جناب رئیس جمهور محترم نیز در رسیدن ماجرا به این مرحله بی تقصیر نبودهاند و آن هنگام که بی توجه به هشدارهای دلسوزان دست به عزل پیدرپی وزیران میزدند بایستی به مرحلهی کنونی هم میاندیشیدند.
9- آقای رئیس جمهور باید به تفاوت ماهوی «حکم شرعی» و «حکم مدیریتی» توجه داشته باشند. در صدور حکم شرعی که مسئولیت آن با قاضی صالح است، باید تمامی اسناد و شواهد و قرائن بر وقوع جرم دلالت داشته و قاضی را به یقین برساند، چرا که پای حد و تعزیر در میان است اما، در حکم مدیریتی، فقط شبهه و تردید در سلامت و صلاحیت یک مدیر- آن هم مدیر برجستهای در سطح وزیر- برای صدور حکم کافی است و به نظر میرسد برادر عزیز و بزرگوارمان جناب آقای احمدی نژاد در مواردی نیز احکامی از اینگونه صادر کرده اند.
10- و اما از سوی دیگر، این نکته با اهمیت نیز درخور توجه است که دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها تلاش دارند، دولت نهم را در ماجرای آقای کردان خلاصه کنند و برخی از ضعفهای دولت در برخورد با این مسئله را بهانهای برای نفی خدمات برجسته و امتیازات کم سابقه و بعضاً بی نظیر دولت آقای احمدی نژاد قرار دهند و حال آنکه اینگونه نقاط ضعف، در مقابل توانمندیها، پاکدستیها، مردم دوستیها، ظلم ستیزیها و ایثارها و فداکاریهای دولت نهم و شخص احمدی نژاد دانهای در کنار خرمن است که نه از قدر و منزلت آن میکاهد و نه بر سبد طمع دندان تیزکردههای مخالف دولت چیزی میافزاید و البته دوستان اصولگرا نیز باید توجه داشته باشند که طرح گزینهای غیر از احمدی نژاد برای ریاست جمهوری آینده، هم بدون تردید، بازی در میدان دشمنان است.
11- در کنار همهی مواردی که گفته شد، اشاره به یک نکتهی بسیار مهم نیز ضروری است و آن اینکه درخواست کنار گذاشته شدن آقای کردان از وزارت کشور به این معنا نیست که خدمات 30 سالهی ایشان نادیده گرفته شود و یا جناب کردان در مسئولیتهای دیگر موفق نباشند، بلکه این اصرار صرفاً به دلیل آن است که با توجه به مجموعهی مسائل جاری و مخصوصاً در پیش بودن انتخابات و لزوم دوری دولت از مواضع تهمت و تلاش مخالفان برای بهانه جویی، بهتر است «در شرایط کنونی» فرد دیگری عهده دار این سمت باشد. بدیهی است وجود اختلاف نظرهای اساسی با آقای کردان نمیتواند مانع از احترام گذاردن به سوابق اجرایی طولانی و خدمات ایشان باشد.
12- و بالاخره شب گذشته یکی از دوستان پیامکی با این مضمون فرستاده بود که عبرت انگیز و درس آموز است. پیامک این بود: «یادمان باشد، دنیا زنگ آخر نیست، زنگ بعد حساب داریم.» ... احساس نگارنده آن است که امروز - و همهی روزها- دولت، مجلس و تمامی اصولگرایان با هر سلیقهی سیاسی که دارند مخاطب این پیام هستند.
الله اکبر: در ساعت 13:38 با اتمام رأی گیری استیضاح علی کردان با
188 رای موافق، 45رای مخالف و 14 رای ممتنع از مجموع آرای 247 نماینده،
رأی آورد و او از دولت اصولگرا و از جریان اصولگرایی اخراج شد.
خداحافظ کردان!
سراپا اگر زرد و پژمردهایم ولى دل به پائیز نسپردهایم
چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنهی دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گردهایم
گواهى بخواهید، اینک گواه همین زخمهایى که نشمردهایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى به سر بردهایم
زنده یاد مرحوم قیصر امین پور
علی کردان سالها با مدرک نامعتبر در این مملکت مسئولیت داشته، تدریس کرده و از امکانات مادی و معنوی دکترای نامعتبر بهرهمند شده است. اکنون این افتخار برای جبههی اصولگرایی ثبت است که بدون توجه به مناسبتهای جناحی بر این مسئله پافشاری کرد، حقیقت را آشکار ساخت و درصدد برکناری کردان برآمده است. اگر چه ممکن است واقعاً علی کردان در این میان بیتقصیر باشد – که باورش برای بنده بسیار سخت است – و به این دلیل که خود را از شارلاتانبازی مبرّا میداند، از عذرخواهی و استعفا خودداری کرده باشد، اما اکنون که او متوجه شده فروشنده(!)ی مدرک صلاحیت نداشته است و به عبارتی دیگر مطمئن شده مدرکش قلابی میباشد، شایسته است که خود هر چه سریعتر از وزارت کشور کنارهگیری کند و بقیت عمر را در مشاغلی کم سر و صداتر بگذراند.
اما ایشان تا کنون طفره رفته و امر را به استیضاح واگذار کرده است. شاید ایشان چون خود را منتسب به جریان اصولگرایی میداند، توقع داشته مجلس اصولگرا چشمانش را به روی حقیقت ببندد و اجازه دهد ایشان بر مسند وزارت باقی بماند – که اگر مجلس چنین میکرد دیگر نباید به آن مجلس «اصولگرا» میگفت - و حال که چنین نشده گمان میکند اگر استعفا ندهد و کار به استیضاخ بکشد، هزینهای را بر جبههی اصولگرایی وارد میکند و به خاطر آوانس ندادن به او، از مجلس و از جبههی اصولگرایی انتقام میگیرد. باید به علی کردان گفت که وقتی وزیری توسط مجلس اصولگرا استیضاح و سپس اخراج شود، این عزل به معنای اخراج او از جرگهی اصولگرایی هم محسوب خواهد شد، پس چه بهتر که دست از ظاهرسازی و قیافهی حقبه جانب بردارد و عاقلانه استعفا دهد و تهماندهی آبرو را برای بقیت عمر ذخیره سازد.
از دید یک نویسنده، رخداد هر حادثه میتواند در نوع خود جالب و مملو از تجربه باشد. تا به حال شده که دوربین در دست در خیابان مشغول عکس گرفتن باشید، مدارک شناسایی به همراه نداشته باشید و کارتان بیخ پیدا کند؟ زمانی این اتفاق برای من افتاد، چرا و چگونهاش بماند. فکرش را بکنید بعد از قرنی توسط مأمورین نیروی انتظامی به کلانتری جلب شوی و اگر فرض کنیم همیشه در هر کلانتری دستکم یک افسر پیدا میشود که فرق نویسنده و دزد سرگردنه را نداند، شاید برای شما بدترین حادثهی زندگی محسوب شود ؛ اما برای من از همان دم یکی از بهترین و جذابترین ماجراهای زندگیام آغاز شد. بدون اینکه از مقامات عالیرتبهای که به آنها دست رسی داشتم کمک بخواهم، اجازه دادم ماجرا تا حد بیخطری جلو برود تا فضاهای جدید را تجربه کنم. تنها برای اینکه جلو برخوردهای – احیاناً – تحقیرآمیز را بگیرم به یکی از دوستان قدیمی که پاسدار بود اطلاع دادم. ایشان هم در تماسی به دوستان پلیسش گفته بود که فلانی ضدانقلاب نیست و نماز هم میخواند (واقعاً تعریف کاملی بود!).
عکس تزئینی است.
باری تلفنهای همراه و دوربینم توقیف شد و چون در حافظهی 4 مگابایتی دوربین، طی یک هفته عکسبرداری، چندین عکس از نقاط حساس (کوچه و خیابان و مردم و مکانهای زیارتی) دیده بودند، در نهایت احترام (جدا از شوخی) مرا به نهادهای امنیتی تحویل دادند. فکرش را بکنید چقدر ماجرا جذاب شد! دقیقاً هدایت شده بودم به یک کریدور امنیتی و نیروها و ساز و کار و امکانات و طرزبرخورد و اخلاقشان را بدون واسطه میدیدم. البته ایشان انجام وظیفه میکردند، ولی ماجرا برای من بسیار جذاب بود. یکی دو ساعت آنجا بودم و روز بعد برای تحویل گرفتن وسایل نیز ساعتی دیگر در آن فضا تنفس کردم. باور کنید به عنوان یک نویسنده حاضر بودم برای دیدن چنین فضایی چند میلیون تومان هم پول خرج کنم. تازه سرانجام اینگونه شد که یکی دو دوست جدید – آن هم از نوع امنیتی – به دوستانم اضافه شد و در پایان به یکی از مسئولینشان گفتم:«کوچکترین دلخوریای از شما ندارم» و ایشان گفت:«چرا دلخوری؟ ما که وظیفهمان را انجام میدهیم...» و بهیقین درست میگفت.
شاید با یک نگاه ساده، اگر کسی در موقعیت من بود مستأصل میشد و در پایان هم گمان میکرد که ساعاتی از وقتش تلف شده، اما این اتفاق برای بنده یک حادثهی شیرین و جذاب و یک تجربهی ارزشمند به حساب میآید.